هر چه در باره ابوبکر و عمر باید بدانید فقط ریاست جمهور ابوکر و عمر را دوسال نشده از دنیا رفت ریاست ب
عایشه که یکی از افتخارات او آن است که در جنگ خندق از جمله فرار کننده ها بود،البته این خصلت بد را از پدرش که در همه جنگهای از بند 22جیمه 22 و فرار از پدرش ابابکر 22 که نوه شیطان 22و دوست عمر 22 میباشد به ارث برده بود می گوید: پس از فرار وارد باغی شدم جمعی از مسلمان ها را دیدم که در آنجا پنهان شده بودند، از جمله آنها عمربن خطاب و طلحه بودن و... !!!
اسناد:
کنزالعمال ج10 ص443 ش30077
مسند احمد حنبل ج6 ص141
ابوبکر بیهقی در سنن کبرای خود مینویسد که
عمر بن خطاب برای استنجاء همیشه از سنگ ، چوب و ... استفاده میکرد؛ اما
از آب برای شستن ... خود استفاده نکرد!!!
539 أخبرنا أبو محمد عبد الله
بن یحیى بن عبد الجبار السکری ببغداد نا إسماعیل بن محمد الصفار ثنا عباس
بن عبد الله الترقفی نا یحیى بن یعلى نا أبی عن غیلان عن أبی إسحاق عن مولى
عمر یسار بن نمیر قال کَانَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِذَا بَالَ
قَالَ : نَاوِلْنِی شَیْئاً أَسْتَنْجِی بِهِ ، فَأُنَاوِلُهُ الْعُودَ
وَالْحَجَرَ أَوْ یَأْتِی حَائِطَاً یَتَمَسَّحُ به ، أَوْ یَمسُّ الأَرْضَ
، وَلَمْ یَکُنْ یَغْسِلُهُ
وهذا أصح ما روی فی هذا الباب وأعلاه.
یسار
بن نمیر میگوید: عمر، هر وقت ادرار میکرد، می گفت: «چیزی بده که با آن
خود را پاک کنم» من هم چوپ یا سنگی به او میدادم ، یا خودش را به دیوار یا
زمین می مالید و پاک میکرد و هیچ وقت آن را نمیشست.
این صحیح ترین روایتی است که در این باب نقل شده است.
البیهقی، ابوبکر أحمد بن الحسین بن علی بن موسی (متوفاى 458هـ)، سنن البیهقی الکبرى، ج 1 ص 111، ناشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.
((برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی بر روی آنها کلیک نمایید))
جالب این جا هست که جماعت عمری در افغانستان و بلادهای وهابیت تا الان در هنگام استنجا از آب استفاده نمیکنند و مثل عمر از کلوخ، سنگ و چوب استفاده میکنند.
دوستان عزیز این توهین نیست بروید اسناد را تحقیق کنید.
از محرمات شرعی به نص قرآن کریم شرب خمر است، و یکی از علل تحریم آن عادت عرب قبل از اسلام به نوشیدن آن است و چون این عادت اندکی پس از آمدن اسلام هنوز رواج داشت تحریم آن طی مراحلی از طرف خداوند آغاز شد و لی با وجود تحریم آن وابلاغ آن توسط رسول اکرم(ص) افرادی با حالت مستی به نماز می ایستادند و خداوند با فرستادن فرمان دیگر آنان را از این عمل زشت نهی فرمود، پس از آن گروهی نوشیدن خمر را ترک کردند، و ازکسانی که به این عمل خبیث مبتلا بود شخص عمر بن خطاب است که در حالت مستی با استخوان شتر فرق سر عبد الرحمان عوف را شکافت سپس نشست و بر کشته ها ی بدر گریه می کرد خبر به رسول خدا (ص) رسید، حضرت خشمگین شد و در حالیکه عبایش روی زمین کشیده می شد نزد عمر آمد و با وسیله ای که در دست مبارکش بود بر سر عمر کوبید، عمر فریاد زد از خشم خدا و رسول به خدا پناه می برم، پس از این قضیه بود که این آیه نازل شد: همانا شیطان بوسیله شراب و قمار می خواهد بین شما دشمنی ایجاد کند. عمر پا شنیدن آیه گفت: قبول کردیم حکم خدا را.
برای مشاهده تصاویر متن کتاب و متن منبع این داستان به ادامه مطلب بروید ….
خیانتهای عمر به اسلام
1- منع نقل حدیث توسط عمر
- عمر در دوران حکومتش سیاست منع حدیث را به شدت دنبال میکرد ویکبار که به منظور تظاهر به ازادی در حکومتش نقل و نوشتن احادیث پیامبر را به مشورت با مردم نهاد وعموم مسلمین لزوم ان را اعلام کردند با زیرکی خاصی پس از یک ماه اندیشیدن راه چاره را یافت و به میان مردم امده واعلام نمود من می خواستم سنتهای رسول خدا را بنویسم لیکن امتهای گذشته را به یاد اوردم که با نوشتن بعضی کتابها وتوجه زیاد به انها از کتاب اسمانی خود باز ماندند لذا من هرگز کتاب خدا را با چیزی در هم نمی امیزم ونیز انچه حدیث گرد اوری ونوشته بود از میان مردم جمع نموده می سوزانید.واقدی در الطبقات الکبری ج3 ص206 وابن عبدالبردرکتاب جامع بیان العلم وفضله ج1 ص 64 و 65 و کتاب کنز العمال ج 1 ص 291 واز آگاهان بپرسیم ج 2 ص 70 . کنز العمال ج 5 ص644/وابن کثیر وذهبی در تذکرة الحفاظ ج 1 ص 5 .
2- تحت نظر گرفتن یاران پیامبر
- عمر هنگامی که یاران پیامبر را به ما موریت می فرستاد به انها دستور می داد که حدیث نگویند و مردم را به وسیله ان از قران باز ندارند و اگر مطلع می شد که یکی از انان از فرمان وی سرپیچی نموده او را به مدینه نزد خویش احظار می نمود وتا زنده بود وی را تحت نظر داشت تا بد ین سان دوران خلافتش سپری شد.سیری در صحیحین ایه الله محمد صادق نجمی ص 25 وکتاب من تاریخ الحدیث علامه سید مرتضی عسگری تذکرةالحفاظ ذهبی ج 1 ص 6.
3- تقسیم بیت المال به روش طبقاتی
عمر با تقسیم بیت المال در جامعه اسلامی نظام تبقاتی ایجاد نمود زیرا مسلمانان ان عصر را نام نویسی کرده وگروهی را سالیانه پنج هزار درهم و گروه دیگر را چهار هزار درهم وگروه دیگر راسه هزار درهموهزارو پانصد درهم تادویست درهم در سال حقوق داد وبدین سان در اسلام طبقه اشرافی وتوانگر از یک طرف وطبقه تهی دست وفقیر از سوی دیگر به وجود امد شرح ابن ابی الحدیدج 8 ص 111.
4- قوانین مالیاتی زمین به روش غیراسلامی
عمر بن خطاب زمین را در عراق بر اساس قوانین مالیاتی ایران ساسانی ودر مصر بر اساس قوانین مالیاتی امپراتوران روم قرار داد
5- منع ازدواج عرب با غیر عرب
عمر بن خطاب غیر عرب رااز ازدواج با دختران عرب نژاد منع نمود
6- قطع سهم ذوی القربی
سهم ذوی القربی را پس از پیامبر هر سه خلفا از خمس ساقط کردند
7- جایز دانستن مسح بر روی کفش
خف پاپوشی از پوست حیوان می باشد اهل تسنن به پیروی از اسلاف خودشستن پا را در وضو هنگام برهنگی ان واجب می دانند اما اگر در پاپوش یا خف باشد مسح بران را جایز می شمارند
8- عمر بن خطاب دو متعه را تحریم کرد
عمر می گوید:دو متعه در دوران رسول الله آزاد بودند ولی من از آنها نهی می کنم وکسی که آنها را انجام دهد عقاب می نمایم.تفسیر کبیرامام فخررازی ج 10 ص 50 . ذیل آیه 24 سوره نساء.
1- متعه حج که حاجیان پس از ادای عمره از احرام درایند وپس ازان بار دیگر برای حج احرام ببندند این دستور اسلام بود اماعمر دستور داد برای احرام عمره بمانند تا اعمال حج را به پایان برسانند
2- متعه زنان که همان ازدواج موقت است که به تصریح قران وروایات اهل سنت یکی از احکام مسلم اسلام می باشد
کتاب سیری در صحیحین ایته الله محمد صادق نجمی ص27صحیح بخاری ج 2 ص 153 کتاب الحج.فتح الباری بشرح صحیح بخاری ج 3 ص 339 .
جالب اینجاست فردی از عبدالله بن عمر در مورد متعه حج پرسید:گفت حلال است ان فرد گفت ولی پدرت از ان نهی کرده است فرزند عمر گفت:اگر مطلبی را پدرم نهی کند ولی پیامبر آن را نپذیرد من فرمان پیامبر راپیروی کنم یا فرمان پدرمرا؟ آن مرد گفت :بلکه فرمان پیامبر را. سنن ترمذی کتاب الحج باب 12 ح 824 ص 185 و 186 همراه با راستگویان ص 350
9- ازادی اسیران عرب
خلیفه دوم فرمان داده بود که اسیران عرب را جمله ازاد کنند اما اسیران فارس را حتی به مدینه پایتخت اسلام راه نمی داد
10-ارث ندادن به کسانی که درغیرسرزمین عربی به دنیا آمدن
از جمله مخالفتهای دیگر او با سنت رسول این که به فرزندانی که از غیر زن عرب باشند در غیر سرزمین عربی به دنیا امده باشند ارث نمی داد
کتاب الموطا مالک بن انس ج1 ص80
11- موضع گیری وحشتناک عمر بن خطاب وصحابه دربرابرفرمان رسول خدا رسول خدا فرمودند برای من کاغذ ومرکب بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم که هرگز گمراه نشوید انان به شدت مقاومت کردند وبا سنگدلی و بی حرمتی به مقام والای ان حضرت او را متهم ساختند که هذیان ویاوه می گوید وادعا کردند که کتاب خدا برای انها بس است ونیازی به نامه پیامبر ندارند. بخاری ج 5 ص 137 و 138 ط دارالفکر . صحیح مسلم ج 7 ص 123 ط دارالمعرفه تاریخ طبری ج 3ص193 ط بیروت دار سویدان و صحیح بخاری ج 1 ص37 کتاب العلم و باب مرض النبی [ص] ووفاته ح 4 ج 6 ص 11 و 12 وباب قول المریض قوموا عنی،ح 1 ج 7 ص 155و156 وباب کراهبة الخلاف،ح 3ج 9 ص 137 صحیح مسلم آخر کتاب الوصیه ج 3 ص 1257 وج 5 ص 75 ومسند امام احمد حنبل ج 1 ص 222 وتاریخ طبری حوادث سال یازدهم ج 3 ص 193 وتاریخ ابن اثیر حوادث سال یازدهم ج 2 ص 320.صحیح بخاری ج 8 ص 161 از آگاهان بپرسیم ص 285.
12- خودداری از رفتن به سپاه اسامه
ابوبکر و عمر وبرخی از صحابه از رفتن به سپاه اسامه خودداری کردند و به بهانه اداره امور خلافت در مدینه ماندند با انکه پیامبر کسانی را که از سپاه اسامه عقب بمانند لعنت کرده بود. ر.ک.الملل والنحل شهرستانی ج 1 ص 29 والسقیفه نوشته ابوبکر احمدبن عبدالعزیزجوهری ص 74 و 75 –شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید خطبه 156 ج 9 ص 196و197.
13- مشاجره ابوبکر وعمر در حضور پیغمبر
نافع بن عمر از ابن ابی ملیکه نقل می کند که گفت ابوبکر وعمر نزدیک بود هلاک شوند چرا که ابوبکر و عمر در حضور پیمبر با یکدیگر سروصدا ونزاع کردند ابوبکر به عمر گفت تو غرضی نداشتی جز مخالفت کردن با من .عمر پاسخ داد من چنین غرضی نداشتم و به هر حال سر وصدا زیادی کردند خدا این ایه را نازل کرد یا ایها الذین امنوالاترفعوااصواتکم سوره حجرات ایه 2و3
صحیح بخاری ج 6 ص 46 و کتاب الاعتسام بالکتاب والسنه باب5 ما یکره... ح 4 ج 9 مانند این حدیث درصحیح بخاری8ص154وج5ص116
14- رها کردن بدن رسول خدا روی زمین به طمع خلافت
ابوبکر وعمر جسد پیامبر را برزمین رها کردند وبه سوی سقیفه شتافتند تا ازمیان خود یکی را برای خلا فت تعیین نمایند پیغمبر اکرم می فرماید {احترام
میت به دفنش است}وامیرالمومنین علی بن ابی طالب پرده از رخدادهادر خطبه
شقیقه برداشت و فرمود:به خدا قسم فرزند ابو قحافه{ابوبکر}خلافت را مانند
پیراهن بر تن کردهرچند میدانست که منزلت من به ان مانند منزلت سنگ اسیا
به ان است .الدرالمنتشره سیوطی ص 44-ح95.وسومین خطبه نهج البلاغه
شقیقه
15- گفتار ضد و نقیض عمر درمورد ابوبکر{بیعت ابوبکر غلطی ناگهانی بود}
عمر در زمان خلافت خود بر منبر رفت وگفت جریان بیعت ابوبکر غلط وخطایی بود که خدا مسلمین را از شر ان نگاه دارد از این پس هر کس مانند آن بیعت را تکرار نمود او را بکشید .سلیم بن قیس ص 820و825 /شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص164و165 /الاستیعاب ج2 ص256 /الزام الناصب ص97 /الصواعق المحرقه ص7 /مجمع النورین مرندی ص 196
بخاری ج 8-ص 26 کتاب {المحاربین من اهل الکفر}باب {رجم الحبلی من النسا}- والامامه والسیاسه ابن قتیبه ج 1-ص 16و18 ازآگاهان بپرسیم ج2ص80
16- نخواندن نماز ؟
عمر در زمان خلافتش احکام تیمم را بلد نبود لذا فتوا داد که هر کس آب برای وضو نیافت نماز نخواند. صحیح بخاری ج 1 ص 90 صحیح مسلم ج 1 ص 193باب التیمم .صحیح بخاری ج 1 ص 2. وبخاری این کار عمر را این جور ماست مالی کرده{سر پوش گذاشته}اگر در مورد احکام خدا اشتباه کرده یک اجر واگر راه صواب وحق را پیموده باشد دو اجر برای او خواهد بود صحیح بخاری ج 8 ص 157 وجایی دیگر می گوید اگر کسی جنب شد وآب نبود که غسل کند نماز نخواند صحیح مسلم ج 1 ص 193.جالب این است بخاری در صحیح خود ج 1 ص 88 نقل می کند از پیمبر که اگر آب نیافتی که با آن غسل کنی برتو باد خاک پاک که با آن تیمم کنی.وخداوند در سوره ماءده آیه 6 می گوید اگر آبی نیافتی با خاک پاک تیمم کنید.
17- دادن حکم سه طلاق در یک مجلس ؟
عمر در زمان خلافتش حکم کرد {اگر مرد یک بار فقط با لفظ سه طلاق،طلاق دهد،زن بر او حرام می شود.}او این دلیل را بیان می کند که باید با آنان سخت گرفت که از ترس طلاق ندهند.جالب این است این حکم را بعد از فوت پیغمبروابوبکر ودو سال از حکومت خودش گذشت آنرا صادر کرد.صحیح مسلم ج 4 ص 183وسنن بیهقی ج 7 ص 336وسنن ابو داود ج 2 ص 261.
نگاه کنید به آیات 229و230 سوره بقره که بر خلاف این حکم عمر می باشد.
18- حذف سهمیه مؤلفة قلوبهم
این سهمیه مربوط به بیگانگان واهل کتاب است که برای بدست آوردن دلشان وتالیف قلوبشان وتمایلشان به اسلام ،از صدقات واجبه به انها پرداخت می شود وخداوند در سوره توبه آیه 60 می گوید:صدقات اختصاص داردبه : فقیران، مستمندان ،کارمندان بخش زکات،تألیف قلوب و...
این سهمیه در زمان پیغمبر داده می شد ولی در زمان حکومت ابوبکر،عمر جلوی پرداخت آن را گرفت وبه آنها می گفت {هیچ نیازی به شما نداریم چرا که خدا اسلام را عزت بخشیده واز شما بی نیازمان کرده پس یا باید اسلام بیاورید ویا اینکه شمشیر میان ما وشما داوری می کند}وابوبکر بر کار او صحّه گذاشت
الجوهرة النیرة فی الفقه الحنفی ج 1 ص 164 ازآگاهان بپرسیم تیجانی ص 164.
الجوهرة النیّرة {قدوری بغدادی}چاپ کراچی،باب من یجوز دفع الصدقة الیه ومن لا یجوز ص 164.
19- خواندن نمازهای مستحبی به جماعت
عمر در ایام خلافتش مردم را برای به جماعت برگزار کردن نماز مستحبی گرد هم می آورد ومی گفت : چه بدعت خوبی . صحیح بخاری کتاب صلاة التراویح باب فضل من قام فی رمضان ، ح 2 ج 3 ص 58 .
20- اضافه کردن جمله الصلاة خیرُ من النوم {نماز از خواب بهتر است}
در اذان صبح وقتی که خلیفه دوم {عمر}در خواب بود مؤذّن وی را بااین جمله بیدار کرد او هم از این سخن خوشش آمد وگفت: حتماً در اذان صبح آن را تکرار کنید.کنز العمال ج 8 ص 355 ح 23242و23243 .
21- جانشینی خود را به شورای شش نفره واگزار کرد
این بدعتی دیگر از خلیفه دوم است که نه مستند به نصب الهی است ونه انتخاب مردمی می باشد.
22- اعتراض نکردن به خلافهای معاویه
وقتی به او شکایت می کنند که معاویه لباس ابریشمی می پوشد وانگشتر طلا در دست دارد ،با اینکه پیامبر آن دو را برمردها حرام کرده است ،می گوید:{وی را رها کنید زیرا او کسری وشاه عرب است.}
23- بشنویم کلامی خنده دار از عمر
{ای کاش گوسفندی در خانواده ام بودم که هر گاه بخواهند مرا فربه کنند تا پس از فربه شدن وزیارت دوستانشان مرا بکشند وقسمتی از گوشتم را کباب کرده و قسمتی را خشک می کردند سپس مرا می خوردند. وچون مدفوع خارج می شدم و بشر نبودم.} منهاج السنة النبویة ابن تیمیه دار الکتاب الاسلامی ج 6 ص 5 وج 3 ص 131 وحلیة الاولیاابو نعیم ج 1 ص 52 . آنگاه هدایت شدم ص181
24- قربانی نکردن در حج
شافعی در کتاب خود ودیگر محدّثان آورده اند که : ابوبکر وعمر در حج قربانی نمی کردند زیرا خوش نداشتند که مردم به آنها اقتدا کنند و گمان کردند که قربانی واجب است . السنن الکبری /بیهقی ج 9ص 265.وجمع الجوامع /سیوطی ج 3 ص 45.
25- اختراع مجلس ورای فرمایشی
26- بدعت گذاشتن با قرآن و سنت درمساله {جاسوسی نکردن در کار مسلمانان}
27- شستن پا در وضو
چطور پیامبر 23 سال را با مسح گذراند و هر روز پنج بار آنرا انجام می داد وآیا خلفا قرآن نخواندن که می گوید {وامسحوا برؤسکم وارجلکم.}پس چگونه بر خلاف قرآن و پیامبر به شستن پای خود می پردازید.
الطبقات الکبری / ابن سعد ج 6 ص 275.
28- گفتار عمر{لولاعلی لهلک عمر}
قاضی فضل الله بن روزبهان در ابطال الباطل وابن حجر عسقلانی متوفی 852 درص337 تهذیب التهذیب وابن حجر در ص 509 جلد دوم اصابه وجلال الدین سیوطی در ص 66 تاریخ الخلفا ابن ابی الحدید معتزلی شرح نهج البلاغه جلد اول ص 6 وامام احمد بن حنبل در فضایل و مسند 20 سبط ابن جوزی ص 85و87 وکتاب شبهای پیشاور ص410 وبسیار اسناد دیگر همه گفته اند که خلیفه دوم متجاوز از هفتاد بار این جمله را تکرار کرده است {اگر علی نبود من هلاک شده بودم .}
29- فرار از جنگ خیبر
خلیفه دوم {عمر}در بسیاری از میدانهای جنگ که اهم ومهم آنها واقعه غزوه خیبر است شکست خردند وپابه فرار گذاشتند صحیح بخاری ص 100 جلد دوم چاپ مصر سال 1320وومسلم ابن حجاج در ص 324 جلد دوم صحیح چاپ مصر سال 1320 که صریحا نوشته اند {فرجع ایضا منهزما}یعنی خلیفه دوم دو مرتبه فرارا از میدان جنگ برگشت .
30- شک کردن در نبوت پیغمبر
خلیفه دوم مکرردرنبوت پیغمبرشک نموده است منتهای شک در حدیبیه از همه قویتربود.
31- جعل حدیث توسط عمر
عمر گفته است نبوت وسلطنت (خلافت) در یک خانواده جمع نمی شوند
32- نقشه برای قتل پیامبر(ص)
بعد از غزوه تبوک چهارده نفر از منافقین (از جمله ابوبکروعمر) تصمیم محرمانه بقتل رسول الله گرفتند که جبرئیل رسول خدا راخبر داد ونقشه شان برملا شد.
33- شرکت در مجالس شراب
ابو طلحه زید بن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد وده نفررابه آن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند وابوبکر اشعاری در مرثیه کفارومشرکین وکشته شدگان بدر سرودواسامی ده نفر عبارتند از:
1- ابوبکربن ابی قحافه 2- عمر بن الخطاب 3- ابو عبیده جراح 4- ابی بن کعب 5- سهل بن بیضاء6- ابو ایوب انصاری 7- ابودجانه سماک بن خرشه 8- ابوبکر بن شغوب 9- انس بن مالک که در آن وقت هجده ساله وساقی مجلس بود 10- خود ابوطلحه دعوت کننده وصاحب البیت. بیهقی در ص 29 ج 8 از خود انس نقل می کند :من در
آن روز از همه کوچکتر وساقی مجلس بودم.
ابن حجر عسقلانی ج 10 فتح الباری ص 30/صحیح بخاری در تفسیر آیه خمر سوره مائد ه/مسلم بن حجاج در کتاب اشبه باب تحریم الخمر خود /امام احمد بن حنبل در جلد سیم مسند ص 181و227 /ابن کثیر در ص 93و94 جلد دوم تفسیر خود /جلال الدین سیوطی در جلد دوم در المنثور ص 321/طبری در ج 7 تفسیر ص 24/ ابن حجر عسقلانی درص 22 ج 4 اصابه /بدر الدین حنفی در ص 84 ج 10 عمدة القاری/ بیهقی در ص 286و290 سنن.
حکایت ماهی وگوهر! روزی شخصی نزد رسول خدا(ص) آمد وحضرت ازاو سوال کرد:حال شما وبرادران دینی شما نسبت به دوستی محمد (ص)وعلی(ع) چگونه است؟آن مرد عرض کرد:آنهارا مثل جان خود می دانیم.حضرت فرمود:تودوست خدا هستی پس غم مخور؛زیرا که سختی های دنیا می گذردوخدا آن قدر به تو نعمت خواهد دادکه به احدی نداده است.پس همیشه صلوات بفرست.آن مرد بسیارخوشحال شد وشروع به ذکر صلوات کرد.روزی ابوبکروعمر به او رسیدند وگفتند:محمد خوب کاری برای تو پیدا کرده است اورا مسخره کردند وگفتند صلوات که رفع گرسنگی نمی کند.چندی گذشت روزی همان دوآن مرد را دربازار دیدند،گفتند:ای مرد!در بازار چه می کنی؟گفت:من مال ندارم تا با آن تجارت کنم،تجارت من صلوات است.آن دو نفرگفتند:صلوات که شکم را سیر نمی کند.مرد جواب داد:به خدا قسم این طور نیست؛چون خداوند انسان رااز سختی نجات می بخشد.ناگاه مردی پیدا شد که دو ماهی فاسد دردست داشت.ابوبکر وعمر گفتند:آن ماهی رابه این مرد بفروش.ماهی فروش گفت:ای مرد!این ماهی را از من بخر.آن مرد با ایمان گفت:پول ندارم .آن دو نفر گفتند:توخریداری کن محمّد (ص)پول آن را می دهد.پس آن مرد ماهی را خریدوفروشنده به نزد رسول خدا(ص)رفت ویک درهم بابت ماهی ازآن حضرت گرفت .آن مرد مؤمن ماهی را به خانه برد شکم ماهی را پاره کرد.دو جواهر از شکم ماهی بیرون آمدکه قیمت آنها به دویست درهم می رسید.ابوبکرو عمراز شنیدن این خبر ناراحت شدند پیش فروشنده رفتند وبه او گفتند که از شکم ماهی تو دو جواهر بیرون آمده در حالی که توماهی رافروختی نه جواهر را .برو جواهرت رابگیر.صاحب ماهی مدعی شد جواهر خود را گرفت.جواهر به عقرب تبدیل شدند واو را نیش زدند.ابوبکر وعمر گفتند:این سحر محمّد است!مرد فقیر مجدّد شکم ماهی را شست،دو جواهر دیگر پیداکرد.ابوبکر وعمر با خبرشدند.مجدّداًبه ماهی فروش مراجعه کردند.او هم به طمع جواهر به نزد مرد فقیر رفت، مجدّدا دوجواهر راآن مرد به ماهی فروش داد ولی آن دوجواهرتبدیل به مار شدند وبه او حمله کردند.آن مرد گفت:من نمی خواهم.مرد مؤمن مارها را گرفت. مجدّدا دو گوهر شدند. ابوبکروعمرگفتند:تا به حال سحری به این بزرگی ندیده بودیم!مرد مؤمن گفت:اگر این کار سحر است.آن مرد چهار گوهر را خدمت رسول خدا(ص) برد.جمعی از تجار عرب آن جا حاضر بودند،آن چهار گوهر را به صد دینار خریدند. رسول خدا(ص) فرمودند:خداوند به برکت صلوات،این نعمت را به شماعطا فرموده است. ذکر اسرار آمیز صلوات/254،به نقل از تفسیر منصوب به امام حسن عسکری(ع)چاپ قدیم/254
دروغی دیگر درباره پیامبر
خودکشی یکی از کارهای ناپندی است که پیامبر و خداوند متعال همیشه مسلمانان را از انجام آن نهی کرده اند و سر انجام این کار را دوزخ معرفی کرده اند ولی جماعت عمری از زبان پیامبر در کتابهای خود دروغ می نویسند و به ما اهل حق می گویند کذاب برای روشن شدن این موضوع من متن را از خود کتاب این جماعت نادان برای شما ترجمه می کنم و عکس از خود این کتاب رو هم به شما نشون می دم
قبل از اینکه نظر بدید برید در کتاب های خودتون یک نگاهی بکنید بعد حرف بزنید در مورد چیزی که نمی دونید اگر نظر بدید از احمق احمق تر هستید
اصل روایت:
در صحیح بخاری آمده است که وقتی به رسول اکرم وحی نمی رسید، تصمیم به خود کشی می گرفت؛ می رفت بالای کوه و می خواست خودش را از بالای کوه پرتاب کند پائین. می گوید سه بار رسول اکرم تصمیم به خودکشی گرفت؛ وقتی جبرئیل این وضعیت را دید، دلش به حال رسول اکرم سوخت و برایش وحی فرستاد
وقتی به رسول اکرم وحی نمی رسید، تصمیم به خود کشی می گرفت؛ می رفت بالای کوه و می خواست خودش را از بالای کوه پرتاب کند پائین. می گوید سه بار رسول اکرم تصمیم به خودکشی گرفت؛ وقتی جبرئیل این وضعیت را دید، دلش به حال رسول اکرم سوخت و برایش وحی فرستاد
فتر الوحی فترة حتى حزن النبی فیما بلغنا حزنا غدا منه مرارا کی یتردى من رؤوس شواهق الجبال
صحیح البخاری – البخاری – ج ۸ – ص ۶۸- دارالفکر
عمدة القاری – العینی – ج ۲۴ – ص ۱۲۷- دار إحیاء التراث العربی
المصنف – عبد الرزاق الصنعانی – ج ۵ – ص ۳۲۳- منشورات المجلس العلمی
الدرر – ابن عبد البر – ص ۳۳
تفسیر الثعلبی – الثعلبی – ج ۱۰ – ص ۲۴۳- دار إحیاء التراث العربی
تفسیر ابن کثیر – ابن کثیر – ج ۴ – ص ۵۶۴- دار المعرفة
سیر أعلام النبلاء – الذهبی – ج ۲ – پاورقى ص ۱۱۵- مؤسسة الرسالة
البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج ۳ – ص ۶- دار إحیاء التراث العربی
إمتاع الأسماع – المقریزی – ج ۳ – ص ۱۳- دار الکتب العلمیة
عیون الأثر – ابن سید الناس – ج ۱ – ص ۱۱۵- مؤسسة عز الدین
السیرة النبویة – ابن کثیر – ج ۱ – ص ۳۸۶- دار المعرفة
سبل الهدى والرشاد – الصالحی الشامی – ج ۱ – ص مقدمة المحقق ۱۵- دار الکتب العلمیة
السیرة الحلبیة – الحلبی – ج ۱ – ص ۴۲۱- دار المعرفة
اما عکس های صفحه:

لینک عکس بزرگ:
http://shia-sonni.com/fa/wp-content/uploads/2011/10/بخاری.jpg
اما عکس مطلب:
لینک عکس بزرگ:
http://shia-sonni.com/fa/wp-content/uploads/2011/10/کتاب-التعبیر.jpg
خب عزیزان اهل سنت دیگه احتمالا ثابت شد. که راست می گوییم؟
حالا لطفا جواب بدین. چرا چنین حرفی را به رسول الله میزنید؟
بیهقى در دلائل النبوة از عروه روایت کرده که او گفت: هنگامى که رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله با مسلمین از تبوک مراجعت می کرد و در راه مدینه بسیر خود ادامه میداد ، گروهى از اصحاب او اجتماعى کردند ، و تصمیم گرفتند که آن جناب را در یکى از گردنههاى بین راه به طور مخفیانه از بین ببرند ، و در نظر داشتند که با آن حضرت از راه عقبه حرکت کنند .
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) از این تصمیم خائنانه مطلع شد و فرمود : هر کس میل دارد از راه بیابان برود ؛ زیرا که آن راه وسیع است و جمعیت به آسانى از آن می گذرد ، حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم ) هم از راه عقبه که منطقه کوهستانى بود به راه خود ادامه داد ، اما آن چند نفر که اراده قتل پیغمبر را داشتند براى این کار مهیا شدند ، و صورت هاى خود را پوشانیدند و جلو راه را گرفتند.
حضرت رسول امر فرمود ، حذیفة بن یمان و عمار بن یاسر در خدمتش باشند ، و به عمار فرمود : مهار شتر را بگیرد و حذیفه هم او را سوق دهد ، در این هنگام که راه میرفتند ناگهان صداى دویدن آن جماعت را شنیدند ، که از پشت سر حرکت میکنند و آنان حضرت رسول را در میان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى کنند .
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) از این جهت به غضب آمد ، و به حذیفه امر کرد که آن جماعت منافق را از آن جناب دور کند ، حذیفه به طرف آن ها حمله کرد و با عصائى که در دست داشت ، بر صورت مرکبهاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب کرد ، و آنها را شناخت ، پس از این جریان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهمیدند که حذیفه آنان را شناخته و مکرشان آشکار شده است ، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمین رسانیدند و در میان آنها داخل شدند .
بعد از رفتن آنها حذیفه خدمت حضرت رسول رسید ، و پیغمبر فرمود : حرکت کنید ، و با شتاب از عقبه خارج شدند ، و منتظر بودند تا مردم برسند ، پیغمبر اکرم فرمود : اى حذیفه شما این افراد را شناختید ؟ عرض کرد : مرکب فلان و فلان (ابوبکر و عمر) را شناختم ، و چون شب تاریک بود ، و آنها هم صورتهاى خود را پوشیده بودند ، از تشخیص آنها عاجز شدم .
حضرت فرمود: فهمیدید که اینها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند : مقصود آنان را ندانستیم ، گفت : این جماعت در نظر گرفته بودند از تاریکى شب استفاده کنند و مرا از کوه بزیر اندازند ، عرض کردند :
یا رسول اللَّه ! امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند ، فرمود : من دوست ندارم مردم بگویند که محمد اصحاب خود را متهم میکند و آنها را میکشد ، سپس رسول خدا آنها را معرفی کرد و فرمود : شما این موضوع را ندیده بگیرید و ابراز نکنید .
برخی از علمای اهل سنت همانند ابن حزم اندلسی که از استوانههای علمی اهل سنت به شمار میرود نام این افراد را آوره است . وی در کتاب المحلی مینویسد:
ابوبکر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبی وقاص ؛ قصد کشتن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنهای در تبوک به پایین پرتاب کنند .
(المحلی ابن حزم اندلسی ج ۱۱ ص ۲۲۴٫ – تفسیر ابن کثیر ج ۲ ص ۶۰۵ چاپ دار احیائ التراث العربی بیروت.- منتخب التواریخ محمد هاشم خراسانی ص ۶۳٫)
فرار عثمان از جنگ احد
براى افراد مسلمان در نکوهش فرار از جنگ ، کافى است که بگوییم : خداوند متعال در آیات۱۵ و ۱۶ سوره انفال می فرماید:
اى اهل ایمان! هنگامى که با کافران در حالى که بر ضد شما لشکرکشى مىکنند روبرو مىشوید، به آنان پشت نکنید [و نگریزید.] و هر کس در آن موقعیت به آنان پشت کند [و بگریزد] سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جایگاهش دوزخ است ودوزخ بازگشتگاه بدى است مگر جهت ادامه نبرد بادشمن، یا پیوستن به گروهى [تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن] باشد.
در روز جنگ احد بود که ابن قمئه به مصعب بن عمیر حمله کرد و او را کشت ، و پنداشت که پیغمبر است . ابن قمئه نزد قریش برگشت و مژده داد که پیغمبر را کشته است ! مشرکان نیز به یکدیگر مژده مى دادند و مى گفتند: محمد کشته شد! محمد کشته شد! ابن قمئه او را کشت .
با این خبر، دلهاى مسلمانان از جا کنده شد، و به کلى پراکنده شدند و با بى نظمى ، روى به فرار نهادند. چنانکه خداوند حکایت مى کند که : هنگامى که از کوه بالا مى رفتید و به کسى اعتنا نمى کردید و پیغمبر از دنبالتان شما را مى خواند و خدا سزایتان را به غمى روى غمى داد (۱).
در آن روز پیغمبر اکرم – صلّى اللّه علیه وآله – آنها را ندا مى داد و مى فرمود : بندگان خدا! بندگان خدا! بیایید. من پیغمبر هستم ، هر کس ثابت ماند بهشت از آنِ اوست با این صدا و نظیر آن ، آنان را مى خواند، با اینکه در آخر آنها قرار داشت ، ولى آنها طورى فرار مى کردند که به کسى توجه نداشتند!
طبرى و ابن اثیر در تاریخ خود مى نویسند: فرار به وسیله گروهى از مسلمانان به پایان رسید که عثمان بن عفان و دیگران در میان ایشان بودند، آنها به اعوص رفتند و سه روز در آنجا ماندند، سپس نزد پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – باز گشتند. وقتى پیغمبر – صلّى اللّه علیه وآله – آنها را دید فرمود: شما از جنگ روى برتافتید! (۲)
فرار این عده از جنگ و بازگشت سه روز بعد
آنان و گفتار پیغمبر به ایشان ، در همه کتبى که راجع به جنگ احد به تفصیل
سخن گفته اند، آمده است .از جمله فخر رازی می نویسد: از جمله فراریان عمر و
عثمان و سعد و عقبه بوده اند که ایشان به مکان دوری فرار کردند و بعد از
سه روز برگشتند. (۳)
اسناد:
(۱) سورة آل عمران: ۱۵۳٫ در این مورد به کتاب الکامل ابن الاثیر ج ۲ / ۱۰۸ مراجعه کنید.
(۲) ) فرار عثمان وغیره فی أحد ثلاثة أیام: تاریخ الطبری ج ۲ / ۲۰۳، الکامل لابن الاثیر ج ۲ / ۱۱۰، السیرة الحلبیة ج ۲ /۲۲۷ قال: وکان من جملة من انهزم عثمان بن عفان.. الخ، سیرة المصطفى لهاشم معروف ص ۴۱۱، مجمع البیان ج ۲ / ۵۲۴، الارشاد للشیخ المفید ص ۴۸، البحار ج ۲۰ / ۸۴، البدایة والنهایة ج ۴ / ۲۸، السیرة النبویة لابن کثیر ج ۳ / ۵۵، شرح النهج للمعتزلی ج ۱۵ / ۲۱ وقال ج ۱۵ / ۲۰ مع اتفاق الرواة کافة على ان عثمان لم یثبت، الدر المنثور ج ۲ / ۸۹٫ فرار عثمان یوم حنین: دلائل الصدق ج ۳ ق ۱ ص ۳۶۲، وذکر ابن هشام فی السیرة النبویة ج ۴ / ۸۵ أسماء من ثبت مع الرسول ولم یکن عثمان منهم.
(۳) مفاتیح الغیب ۹/۵۲ و تفسیرفخرالرازی ۳/۳۹۸ و السیرة الحلبیة ۲/۲۲۷
فرار عثمان از جنگ حنین
به روایت ارشاد شیخ مفید تنها ده نفر در کنار پیامبر ماندند که نه تن آنان
هاشمی و دهمی أیمن فرزند ام ایمن بود که شهید هم شد. اما دیگران از جمله
ابوبکر, عمر, عثمان و دیگر دست اندرکاران سقیفه و خلافت همه پا به فرار
نهادند و هرچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فریاد زد: اینک من رسول خدا
هستم, محمد بن عبدالله را تنها نگذارید, کسی اعتنا نکرد. یعقوبی در تاریخش
به روایت مفید تاکید دارد.
(الارشاد شیخ مفید ۱/۱۴۰)
حلبی در سیره اش می گوید: آنگاه که که در حنین همه از اطراف پیامبر پراکنده شدند فقط چهارنفر بر جای ماندند, سه تن هاشمی علی, عباس و ابوسفیان بن حارث و ابن مسعود که از جانب چپ دفاع می کرد و دو نفر اول از پیش روی پیامبر دفاع می نمودند و ابوسفیان بن حارث زمام اشتر وی را در دست داشت.
در خبرهای مختلف ازعلمای وهابیت مسائل خنده داری می شنویم
ومی بینیم درباره احکام که همه اینها برای هر انسانی که کمی عقل منطق
داشته باشد مضحک وخنده دار است و انسان با خواندن این حکمها متوجه می شود
این علما فقط به قصد تخریب اسلام دارندکه این فتوی هارو صادر می کنند ولی
اگر کمی تحقیق کنیم می بینیم این احکام مضحک ریشه دارد در کل تاریخ و این
افراد بدعت گذار بودن که ضربه به دین اسلام زده برای نمونه دراین پست توجه
فرمایید:از ابی طفیل روایت که گفت : زنی در صحرا گذر می کرد در راه گرسنه شد ،به چوپانی رسید ، گفت من گرسنه هستم کمی به من غذا بده ، چوپان
گفت من غذا نمی دم مگر اینکه خودت را در اختیار من قرار بدهی ، آن زن گفت
چوپان سه مشت خرما به من داد ، بعد من خودم را در اختیار او قرار دادم ... و
گشنگی خیلی برای من مشکل بود.
آن زن این خبر را به عمر رساند ، عمر تکبیر گفت و گفت این مهر توست ، هر یک مشت خرمایی که به تو داده است مهر تو بوده است ، پس بر تو نباید حدی زده شود
منبع
اول : کنز العمال – چاپ موسسه الرساله – جلد 5 – کتاب الحدود من قسم
الافعال – باب فصل فی انواع الحدود – صفحه 417 – حدیث 13479 .
منبع دوم : مصنف عبد الرزاق صنعانی – چاپ مکتب الاسلامی – جلد 7 – کتاب الطلاق – باب الحد فی الضروره – صفحه 407 – حدیث 13653 .
منبع سوم : المحلی – چاپ دار الفکر – جلد 11 – کتاب الحدود – باب حکم المستاجره للزنا او للخدمه – صفحه 250 – حدیث 221