نامه امام زمان (عج) به شيخ مفيد (ره)
نامه امام زمان (عج) به شيخ مفيد (ره)
نامه امام زمان (عج) به شيخ مفيد (ره)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين وصلّى الله على محمد وآله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم أجمعين(1)
● نامه امام زمان (عج) به شيخ مفيد (ره)
در نامه اى از حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف به مرحوم شيخ مفيد (ره) عبارتى آمده که معروف ومشهور است: «إنّا غير مهملين امراعاتکم ولاناسين لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم البلاء». معناى سطحى اين فرمايش همان چيزى است که معلوم ومعروف مى باشد: از رعايت شما اهمال نمى کنيم، يعنى شما را در رعايتمان داريم. مراعات، مصور ميمى به معناى رعايت است. اين صفحه در اسم زمان ومکان مى آيد، گاهى به معناى خود مصدر هم استعمال مى شود واين به مناسبات وقرائنى بستگى دارد تا انسان بداند اين لفظ از کدام قبيل است.
مراعاتکم يعنى رعايتکم. ما در رعايت شما اهمال نمى کنيم، چنانچه اين گونه از آن برداشت شود، يعنى اگر رعايت نکرديم اين اهمال نيست. حضرت عليه السلام نفرمودند: ترک مراعات نمى کنيم، فرمودند: در حق شما اهمال نمى داريم. بين ترک واهمال تفاوت زيادى وجود دارد. ترک، اعم از اهمال است واهمال کار انسان معصوم عليه السلام نيست. ما در رعايت شما اهمال نمى کنيم يعنى رعايتتان مى کنيم واگر زمانى هم چنين نکرديم از ناحيه ما نبوده چون در نزد ما اهمال نيست.
● حجت خدا به ياد همه
«ولا ناسين لذکرکم»، دقت کنيد وببيند در جمله دوم نفى نسيان وفراموشى آمده که مطلق وعام است يعنى نسبت به همه شيعيان، در هر زمان ومکان؛ واگر يک مورد استثناء شود اين عبارت نقض شده است. «ولا ناسين لذکرکم»، ياد شما را از خاطر نمى بريم. يعنى ذکرتان را، ظاهرا مراد تذکرتان است يعنى هميشه به ياد شما هستيم؛ اما اين که هميشه رعايت مى کنيم، از عبارت استفاده نمى شود. «ولا ناسين لذکرکم»، اگر اين نبود «لنزل بکم البلاء»، بلا بر شما مى باريد.
● امام زمان ما (عج)
امام زمان صلوات الله وسلامه عليه امام حى وزنده ما هستند و ائمه ديگر عليهم السلام از دنيا رفته اند، گرچه حکم حى وميّت آنان تفاوت نمى کند يعنى ميتشان نيز حى است؛ {در زيات آن بزرگان مى خوانيم}: «أشهد أنّک تشهد مقامي وتسمع کلامي؛ در اين مطلب شک وشبهه اى نيست ودلايل متواتر وکافى نيز وجود دارد. اما امروز شهادت مى دهم که شما مرا مى بينيد وصداى مرا مى شنويد» امام ما امام زمان (عج) هستند؛ يعنى ما منتسب به ايشان مى باشيم والّا خود حضرت عليه السلام امام کل ما سوى الله مى باشند که البته اينها مباحث اصولى دينى است وهر کدام در جاى خود بحث مفصل دارد که ادلّه آن نيز ذکر شده است. وقتى مى گوئيم امام ما، از اين جهت است که منتسب به آن وجود مقدس هستيم نه اين که معناى آن حصر امامت حضرت عليه السلام باشد. در روايتى پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايد: «فسبحنا فسبحت الملائکة وهللنا فهللت الملائکة فکبرنا فکبرت الملائکة فکان ذلک من تعليمى وتعليم علي». تسبيح گفتيم پس ملائکه تسبيح گفتند. تهليل گفتيم پس ملائکه چنين کردند. تکبير گفتيم پس ملائکه هم تکبير گفتند واين از ياد دادن من وعلى بود. اين مطالب در جاى خود بحث مفصلى دارد. مرحوم علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در بحارالانوار از جمله در جلد اول بحار روايات متعددى را در ابواب مختلف، در بحث اصول دين وابواب ديگر که در احوالات معصومين عليهم السلام مى باشد به خوبى جمع آورى کرده است.
● حق امام عليه السلام بر شيعيان
ما منتسب به امام زمان صلوات الله عليه هستيم وخود را به آن حضرت نسبت مى دهيم واز باب نسبت خود ما به آن وجود مقدس مى گوئيم امام ما هستند، پس اين امام معصوم صلوات الله عليه بر مأموم حقوقى دارند ونه هر امامى ، چرا که امام جماعت نيز امام است، اما او مراد نيست. حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف بر گردن مأمومين که شيعيان هستند حقوقى دارند. شما اهل علم، اهل منبر، اهل مطالعه واهل روايت هستيد کم وبيش چنين مطالبى را ملاحظه نموده واز آن آگاهى داريد.
● مهمترين خواسته ولى عصر (عج) از ما چيست؟
انسان بايد ببيند اهمّ اشياء يعنى مهمترين چيزى که حضرت عليه السلام از ما مى خواهند وسبب خشنودى حجت خدا از ما مى شود چيست؟
اين مسئله مهمى است، انسان بايد در آن تأمل کند، کم وبيش موضوع روشن است يعنى کليات آن معلوم است فقط مقدارى تأمل ودقت مى طلبد تا انسان نسبت به آن توجه پيدا کند. واقعا بر اساس آنچه در ادلّه و روايات وجود دارد و از مجموع فرمايشات معصومان عليهم السلام استفاده مى شود، امام زمان صلوات الله عليه از ما چه انتظارى دارند؟ از من چه توقعى دارند؟ از شما مى خواهند چه کارى انجام دهيد؟ از ادلّه وروايات چه چيز استنباط مى شود؟ مسائل وموارد بسيارى وجود دارد که همه آنها فى محله وفى نفسه درست است اما به قول علماء انسان بايد ببيند در تزاحم و(تقابل آنها با يکديگر) کدام اهم است. يکى از چيزهائى که حائز اهميت فراوان مى باشد اين است که چگونه مى توان خدمت حضرت بقيةالله شرفياب شد؟ ليستى که در اين باب وجود دارد ودر مقام اثبات آن بر اساس آنچه ثبت شده ودر کتابهاى مختلف آمده يا افراد يکى از ديگرى نقل کرده اند، ليستى طولانى است.
● تشرف به محضر امام زمان عليه السلام
آنان که محضر حضرت ولى عصر صلوات الله عليه شرفياب شده اند از افراد مختلفى بوده اند، از قبيل: عالِم، کاسب، مرد وزن، پير وجوان، حتى افرادى که نمى توانسته اند بخوانند وبنويسند. آيا حضرت عليه السلام از ما انتظار دارند که کارى کنيم تا به زيارتشان نائل شويم؟ گرچه محضر امام زمان عليه السلام رسيدن يک مقام بسيار بسيار بلندى است ويک مسئله عادى نيست، بلکه امر نادرى است. اما اولا: آيا امام زمان عليه السلام اين مطلب را از ما مى خواهند يا چيز ديگر؟ ثانيا: اگر کسى مشتاق زيارت آن وجود مقدس است بهترين راه آن چيست؟
● تعبيرات خاص امام زمان عليه السلام از شيخ مفيد (ره)
عبارتى که از نامه حضرت به شيخ مفيد برايتان ذکر نمودم، در نظرم نيست که چنين مضمونى در جاى ديگر هم وارد شده باشد. ممکن است باشد ولى به ياد ندارم که در فرمايشات حضرت ديده باشم.
امام زمان صلوات الله عليه نامه هاى متعددى به افراد مختلف صادر فرموده اند - البته حسب آنچه به دست ما رسيده – والا بسيار بيشتر از اين مقدار بوده وبر اساس روايات معلوم مى شود شايد دهها برابر اين بوده است. اما آنچه در دسترس وموجود مى باشد نامه هاى متعددى است که امام عليه السلام به وکيلان خود وديگران ودر جواب صالحان وبزرگان شيعه وافرادى که به حضرت نامه مى نوشتند صادر فرموده اند.
اما از همه آنچه در دسترس مى باشد در نظرم نيست که حجت خدا عليه السلام چنين مضمونى را براى غير شيخ مفيد (ره) کتابت فرموده باشند. عباراتى که حضرت ولى عصر صلوات الله عليه راجع به شيخ مفيد (ره) نوشته اند؛ تقريض هائى که براى ايشان به کار برده اند ومدح هائى که از شيخ مفيد به عمل آورده اند، چنانچه آنها را از لسان حضرت عليه السلام با هم جمع کنيم فکر نمى کنم در تمام نامه هاى حجت خدا عليه السلام نسبت به هيچ يک از افراد ديگر وارد شده باشد.
● آيا شيخ مفيد (ره) خدمت امام عليه السلام شرفياب شده؟
حسب عباراتى که از حضرت در اين نامه ها وارد شده، شيخ مفيد (ره) در درجه اول قرار دارد. اما با اين وجود اينجانب نديده ام ونشنيده ام که نام شيخ مفيد (ره) در ليست افرادى که خدمت حضرت مشرف شده اند ثبت شده باشد. البته نفى نمى کنم، اگر شما ديده ايد ويا شنيده ايد خوب است از آن اطلاع يابم.
آيا شيخ مفيد (ره) خدمت امام زمان صلوات الله عليه شرفياب شده است؟ من نمى دانم ودر جائى نديده ونشنيده ام. شيخ مفيد (ره) آنچه حضرت از وى انتظار داشتند انجام مى داده است. لذا از سوى حجت خدا به چنين افتخاراتى دست مى يابد اگر چه حسب مقام اثبات خدمت حضرت نرسيده باشد ومحضر امام زمان صلوات الله عليه شرفياب نشده باشد وسيماى ولى عصر صلوات الله عليه را نديده باشد. شيخ مفيد (ره) در اوائل غيبت کبرى يعنى چند سال پس از پايان غيبت صغرى ورحلت نواب اربعه به دنيا آمده است. پايانِ غيبت صغرى در سال 329هـ.ق است وولادت شيخ مفيد (ره) در حدود سال 336 – 337 مى باشد. وى غيبت صغرى وهيچ يک از نواب اربعه را درک نکرده است. چنين بزرگوارى بعد از غيبت صغرى متولد مى شود، نامه اى هم به محضر ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ارسال نکرده ودر نامه هائى که از ناحيه مقدسه براى ايشان صدور يافته به اين که شيخ مفيد به محضر حجت خدا نامه اى نوشته باشد اشاره نشده است. در عصر غيبت کبرى کسى به حضرت نامه نمى نوشت واين مورد يک مطلب استثناء از حضرت عليه السلام است که در غيبت کبرى براى فردى نامه ارسال کنند – آن هم نامه هاى مفصل نه دو سه کلمه اى -.
● علاقه مندى ولى عصر (عج) به شيخ مفيد (ره)
از اين مکتوبات ظاهر مى شود که امام زمان صلوات الله عليه به صحبت با شيخ مفيد (ره) علاقه مند بوده اند. چنانچه انسان به شخصى علاقه داشت سعى مى کند با او بيشتر سخن بگويد وجلسه گفتگو را طولانى کند. حسب آنچه در کتابها نقل شده از ناحيه مقدسه سه نامه به شيخ مفيد صادر شده که دو مورد آنها در دسترس است وعلماى گذشته از جمله شيخ طوسى ، سيدبن طاووسى وعلامه مجلسى در بحارالانوار ودر کتابهاى ديگر نيز آنها را نقل کرده اند. کتابى که اينجانب از آن نقل مى کنم خاتمه مستدرک حاج ميرزا حسين نورى (ره) است که ايشان نيز هر دو نامه را ذکر نموده واضافه کرده: يک نامه سوّمى بوده که در دسترس نيست. امکان دارد يک نسخه بوده ودر کتاب سوزى هائى که به وقوع پيوسته از بين رفته باشد.
ائمه عليهم الصلاة والسلام بنا ندارند که هميشه معجزه کنند بلکه برنامه اين است که امور – سلباً وايجاباً – روى روال طبيعى خود سير کند تا افراد مورد امتحان وآزمايش قرار گيرند. «ليهلک من هلک عن بينة ويحيا من حى عن بيّنه» تا هر که هلاک شد، جهت ودليل بر او قطعى باشد ونجات يافتگان نيز با دليل وحجت رستگار شوند.
● ويژگى نامه هاى امام عليه السلام به شيخ مفيد
شما اهل علم ومنبر هستيد، انسان بررسى کند وببيند اصلاً شبيه نامه هاى شيخ مفيد (ره) در تمام فرمايشات منقول از حضرت وجود دارد يا خير؟ نه از يک جهت ودو جهت بلکه انسان از جهات متعدد دقت وتأمل کند ببيند آيا مشابهى براى آن پيدا مى کند؟ خود شما ملاحظه کنيد، ببينيد کلماتى که حجت خدا (صلوات الله عليه) از شيخ مفيد (ره) تعبير فرموده اند در ميان انبوه نامه هاى دو کلمه اى ، نيم خطى ، يک خطى ودو خطى حضرت که در دسترس است ونامه هاى ابتدائى حضرت که خيلى کم به چشم مى خورد، آيا چنين تعبيرهاى بلندى وجود دارد يا خير؟.
حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف در اين نامه خطاب به شيخ مفيد مى فرمايند: «إنّا غير مهملين لمراعاتکم ولا ناسين لذکرکم»، ما از رعايت شما اهمال نمى کنيم وياد شما را از خاطر نبرده ايم. شيخ مفيد (ره) داراى چه خصوصياتى بوده است؟ انسان به اين نکات توجه کند وآنها را فرا گيرد که خيلى براى او مفيد خواهد بود.
● آشنائى با شيخ مفيد (ره)
شيخ مفيد (ره) يک جوان عادى بود ومعروف به ابن معلم. قبل از اين که چنين لقبى پيدا کند پدرش در تل عکبر که روستائى در اطراف بغداد بود بچه ها را درس مى گفت. پدر شيخ مفيد او را به بغداد آورد تا علوم اسلامى را بياموزد وجزء طلاب علوم دينى بشود. او هم با تلاش وکوشش فراوان درس خواند وکم کم پيشرفت نمود تا اين که به آن مقام عالى دست پيدا کرد.
● تشييعى بى نظير
راجع به تشييع جنازه شيخ مفيد در بغداد – با اين که اکثر اهل بغداد را غير شيعيان تشکيل مى دادند – نوشته اند: تشييع بسيار باشکوه وبى نظيرى براى ايشان صورت گرفت که شيعه وسنّى مکرراً به ذکر آن پرداخته اند وحتى برخى نواصب که خيلى او را دشمن مى داشتند در اين رابطه نوشته اند: تشييع ايشان در تاريخ بى نظير بوده است.
شيخ مفيد يک چنين شخصيت مشهور وبا عظمتى بوده نه يک انسان گمنامى که فرض بفرمائيد خدمت امام زمان عليه السلام هم مى رسيده، يعنى قابل جمع است که انسان مورد عنايت خاص حضرت باشد ولى در عين حال با مردم باشد.
● بحث وگفتگو
شيخ مفيد (ره) با شيعه، سنى ، مسيحى ، يهودى ومجوسى به بحث وگفتگو مى پرداخته وآنان در مجلس وى حضور مى يافتند وسؤالات خود را مطرخ نموده ويا با ايشان مناظره مى کردند.
ايشان چه شخصيتى بوده که حجت خدا تا اين اندازه به او عنايت دارند؟ شيخ مفيد در کتاب خود به ذکر گروه ها وفرقه هاى مختلف مى پردازد از جمله: يافعى ، باقلانى ، يافصلى ، يک يک بزرگان سنى و... را بر مى شمرد؛ يکى از آنان وقتى شيخ مفيد (ره) رحلت مى کند اظهار مى دارد: اراح الله منه، خدا ما را از دست او راحت کرد!. يکى ديگر از آنان در زمان فوت شيخ مفيد در بغداد بود؛ امر کرد تا خانه اش را تزئين کنند ومجلس جشن برپا کرد وبه سرور وشادى پرداخت!. با اين وجود همين افراد شيخ مفيد را مدح مى کردند.
شيخ مفيد (ره) چه شخصيتى بوده که اين گونه مورد تقدير واعتماد دوست ودشمن قرار گرفته وحتى دشمنانش از او تقدير کرده اند.
● تعابير بسيار بلند امام زمان عليه السلام از شيخ مفيد (ره)
از همه برتر ومهم تر تعبيرات حضرت ولى عصر صلوات الله عليه است. اين شعر که منسوب به حضرت عليه السلام است ودر فوت شيخ مفيد (ره) انشاء شده:
لا صوّتَ النّاعي بِفَقدِکَ إنّه يومٌ على الرّسولِ عظيمٌ تا آخر آن که شعر معروفى است. اما عبارت هائى که در دو نامه حضرت خطاب به شيخ مفيد وجود دارد بسيار مهم تر و والاتر از اينهاست، که چند نمونه از آنها را ذکر مى کنم: «أدام الله توفيقک لنصرةالحق»، شيخ مفيد! تا بحال خيلى خوب عمل کرده اى ، ادامه بده «وأجزل مثوبتک على نطقک عنّا بالصدق»، هر چه از ما گفتى ، راست گفتى ، اين که از ما راست نقل کردى ، خدا ثواب تو را زياد کند. اينها را ملاحظه کنيد ودر آن دقت وتأمل نمائيد. در ابتداى يکى از آن دو نامه چنين آمده است: «سلام عليک أيها الولى المخلص في الدين، المخصوص فينا باليقين»، هر کلمه اى از اين عبارات يک جلسه صحبت دارد، «الولى المخلص في الدين»، امام زمان صلوات الله عليه براى کسى شهادت اخلاص بدهند چقدر ارزش دارد؟. شما در تمام فرمايشات حضرت نگاه کنيد، ببينيد آيا چنين عباراتى در جاى ديگر هم يافت مى شود؟ برداشت اينجانب اين است که غير از اين مورد وجز درباره شيخ مفيد، در هيچ جاى ديگر وجود ندارد.
در نامه ديگر مى فرمايند: «سلام الله عليک أيها الناصر للحق»، يک وقت من وشما براى کسى شهادت مى دهيم که او ناصر حق است اما يک وقت امام معصوم عليه السلام شهادت مى دهند. به راستى اين قيمتش از يک دنيا بيشتر وبه مراتب از آن بالاتر است. روزى دنيا به آخر مى رسد وتمام مى شود اما اين توفيق تمام شدنى نيست. شيخ مفيد (ره) بيش از يکهزار سال است که از دنيا رفته، هزار سال کم نيست، اما زنده وروز به روز زنده تر مى شود.
«سلام الله عليک أيها الناصر للحق الداعى إليه بکلمة الصِّدق»، اين تعبيرها چيست؟ شيخ مفيد چه مى کرده که از چنين توفيقات عظيمى بهره مند مى گردد؟
● چرا مردم گروه گروه مسلمان شدند؟
اميرالمؤمنين در وصف پيغمبر خدا صلى الله عليه وآله مطلبى دارند که يک جمله است وآن اين که چطور شد: (ورأيت الناس يدخلون من دين الله افواجا) شد؟
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله مدتى را در مکه بسر مى بردند ودر آنجا خود آن وجود مقدس واصحابشان تحت فشار وسختى زيادى بودند، لذا به مدينه هجرت فرمودند وتا شهادتشان تقريبا حدود ده سال در مدينه حضور داشتند. بعضى تواريخ نوشته اند طى اين مدت يک ميليون نفر به رسول خدا صلى الله عليه وآله ايمان آوردند. برخى نيز بيش از يک ميليون دانسته اند. جمعيت دنياى آن روز ميلياردى نبوده بلکه بعضى گفته اند جمعيت آن روز دنيا حدود صدوپنجاه ميليون نفر بوده است. آن وقت در عرض اين چند سال اين يک ميليون نفر چگونه به پيغمبر صلى الله عليه وآله ايمان آوردند ومسلمان شدند؟
پيامبر خدا صلى الله عليه وآله چگونه بودند؟ مردم از رسول خدا صلى الله عليه وآله چه ديدند وچه برداشتى داشتند؟ اميرالمؤمنين صلوات الله عليه اين مطلب را در نهج البلاغه در يک جمله بيان مى فرمايند. نوف مى گويد: حضرت در کوفه روى سنگى ايستادند واين خطبه را خواندند.سيد رضى (ره) قسمتهائى از آن را نقل مى کند که بخشى از آن را على عليه السلام در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه وآله بيان داشتند.
● اعتماد مردم وپيروى آنان از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم
اميرالمؤمنين تفسير آيه: (ورأيت الناس يدخلون في دين الله أفواجا) را بيان نفرمودند ودر نهج البلاغه هم ذکر نشده اما دليل وعلت اين آيه شريفه که چطور مردم دسته دسته مسلمان شدند از فرمايش حضرت به دست مى آيد. امام عليه السلام فرمودند: «وثقوا بالقائد فاتّبعوه؛ به پيشواى خود وثوق پيدا کردند پس از او متابعت نمودند». اين کل مطالب است وشيخ مفيد هم دنبال اين مسأله رفت. من وشما هم اگر دنبال چنين هدفى رفتيم شيخ مفيد هستيم.
● کسب مقامات عالى جز عصمت
خداى تبارک وتعالى هيچ چيز خوبى را براى کسى احتکار نکرده است. فقط در اسلام عصمت خاص چهارده معصوم عليهم السلام مى باشد واين مطلب براى ديگرى ممکن نيست، يعنى شما نمى توانيد سعى وکوشش کنيد تا مقام عصمت را کسب کنيد.اما از مقام عصمت که پائين تر بيائيد قابليت وامکان شيخ مفيد (ره) شدن وبالاتر از آن وجود ندارد. البته گفتن آن آسان است اما عملاً تا شيخ مفيد شدن راه بسيار ودشوار است. «وثقوا بالقائد فاتّبعوه»، به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وثوق پيدا کردند.
● ثقه يا يقين به راستگوئى
تمام مطلب در همين «وثوق» خلاصه شده است. من وشما هم سعى کنيم تا افراد به ما «اعتماد» کنند، يعنى يقين کنند که ما راست مى گوئيم؛ همين يک کلمه را در نظر داشته باشيم. در نظر داريم مردم را هدايت کنيم که مهم ترين مطلب است؛ اين نياز به «وثوق واعتماد» دارد. اميرالمؤمنين مى فرمايند: مردم به پيامبر خدا صلى الله عليه وآله ثقه پيدا کردند. ديدند انسان درستى است، راست مى گويد لذا از او متابعت نمودند.
شيخ مفيد (ره) اينگونه بود، يعنى مورد اعتماد مردم بود. در تاريخ شيخ مفيد (ره) غرائب ونوادرى وجود دارد، لذا حضرت عليه السلام براى چنين عالم با خلوص نامه مى نويسد وجمله اى را که مربوط به تمام شيعيان جهان است واز آن زمان تاکنون را در بر مى گيرد به وى ابلاغ مى فرمايند وشيخ مفيد (ره) بدون اين که حسب ظاهر حضرت را ديده باشد؛ مطالب نامه را از امام زمان عليه السلام نقل مى کند.
● اشکال سيد بحرالعلوم وجواب صاحب مستدرک
مرحوم سيد بحرالعلوم (ره) بحثى را مطرح نموده که البته اين بحث مربوط به ما طلبه ها است ودر مباحث علمى چنين مسائلى طرح مى گردد. ايشان مى گويند: شيخ مفيد (ره) حضرت را نديده وادّعا هم ننموده که خدمت امام عليه السلام شرفياب شده باشد؛ پس در نتيجه نامه را از حجت خدا دريافت ننموده؛ عصر غيبت صغرى را نيز درک نکرده که نائبى براى حضرت باشد تا نامه هاى ايشان را به افراد ابلاغ کند، بلکه ولادت وى بعد از غيبت صغرى بوده، پس چگونه اين نامه به دست او رسيده؟ صاحب مستدرک نيز بحث سيد بحرالعلوم را مطرح نموده وفرموده است: نامه حضرت به شيخ مفيد با هيچ کدام از اين مطالب منافاتى ندارد؛ شخصى که نامه را براى شيخ مفيد (ره) آورده – چون در عصر غيبت کبرى بوده – ادّعا نکرده که حضرت اين نامه را به من دادند. علامه مجلسى در بحار الانوار نيز متذکر اين مسئله شده است. زيرا در زمان غيبت کبرى بنا نبوده کسى به عنوان واسطه ويا نائب خاص، خدمت حضرت برسد ومثلاً نامه اى به دست امام عليه السلام داده ويا نامه اى از ايشان دريافت کند وبه ديگر ى برساند.
بنابراين آيا اين استثنا نيست؟ چرا براى شيخ مفيد (ره) چنين استثنائى است؟
افراد خوب ديگر نيز بسيار بوده اند، اين طور نبوده که در آن عصر وزمان فقط شيخ مفيد انسان خوبى باشد. اما خوبى ها درجاتى دارد که از بالاترين آنها وثاقت و(اعتماد) است.
● صداقت وپاکى اميرالمؤمنين عليه السلام
اميرالمؤمنين صلوات الله عليه در نهج البلاغه مى فرمايند: «والله ما کذبت ولا کذبت». محال است اين پيشواى مؤمنان در تاريخ از بين برود. ممکن است من وشما قصور داشته باشيم ويا در معرفى امام متقيان به دنيا تقصير کنيم ويا نتوانيم ودر نتيجه دنيا از شناخت حضرت محروم بماند. لذا دنيا نسبت به امير المؤمنين عليه السلام عنايت وشناخت ندارد. ممکن است کسى دشمن حضرت باشد واز اين جهت اخفا کند ولى اين نام محو شدنى نيست وهرگز از بين نمى رود. چيزى نيست که از قسمت آن کاسته شود بلکه روز بروز ارزش آن بالاتر رفته وظاهرتر مى شود.
اميرالمؤمنين عليه السلام اين کلام: (ما کذبت ولا کذبت) را – به قول علماء – در مقام اثبات نفرموده اند، بلکه تاريخ نتوانسته براى سيد اوصياء حتى يک دروغ نقل کند. حتى زمانى که مى توانست با دروغ، حاکم بزرگ ترين حکومت روى زمين شود، باز هم دروغ نگفت.
قصه معروف است که عمر براى بعد از خود 6نفر را تعيين کرد واميرالمؤمنين عليه السلام يکى از آن شش نفر بود. عثمان نيز جزء اين تعداد بود وبا شرايطى که عمر قرار داد گفت: اکثريت به هر که رأى دادند او خليفه شود وخود عمر مى دانست اکثريت با على عليه السلام نمى شود لذا نقشه اى طرح کرد و گفت: اگر اين شش نفر دو گروه مساوى شدند، يعنى دو نفر به يک نفر رأى دادند ودو نفر ديگر به شخص دوم؛ در اين صورت کسى را خليفه کنيد که عبدالرحمن بن عوف در ميان رأى دهندگانش باشد وبالاخره دو نفر به اميرالمؤمنين عليه السلام رأى دادند ويک نفر به عثمان. عبدالرحمن بن عوف مانده بود که اگر به حضرت امير عليه السلام رأى مى داد اکثريت يعنى چهار نفر در يک طرف قرار مى گرفتند واگر به عثمان رأى مى داد طبق نقشه عمر، عثمان خليفه مى شد. عبدالرحمن بن عوف به اميرالمؤمنين صلوات الله عليه عرض کرد: «اُبايعک على کتاب الله وستة رسوله وسيرة الشيخين؛ من بر مبناى کتاب خدا وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسيره شيخين با شما بيعت مى کنم». اما حضرت نپذيرفتند. بعد هم به حضرت اشکال کردند که شما سيره شيخين را قبول نداشتيد، اما لازم نبود اظهار کنيد؛ يک کلمه به عبدالرحمن بن عوف مى گفتيد: آرى وبعد به اجتهاد خود عمل مى فرموديد. اگر چنين مى شد بزرگترين حکومت روى زمين سيزده سال در اختيار حضرت قرار مى گرفت. مردم وايران در آن روز، بودند اما هيچ کدام به بزرگى حکومت اسلام نمى رسيدند.
حضرت امير عليه السلام فرمودند: «بل على کتاب الله وسنّة رسوله صلى الله عليه وآله واجتهاد رأيي؛ بلکه بر مبناى کتاب خدا وسنت پيامبر (ص) واجتهاد خودم». خود مجتهد هستم وبه اجتهاد خويش عمل مى کنم. عبدالرحمن بن عوف رو به عثمان کرد وبه او گفت: «اُبايعک على کتاب الله وسنة رسوله وسيرة الشيخين» عثمان گفت: نعم، باشد. ولى نه به کتاب خدا عمل کرد ونه به سنت رسول الله صلى الله عليه وآله ونه به سيره شيخين ودر نتيجه خود مسلمانها او را کشتند. نه يک نفر ودو نفر بلکه بر قتل او اجتماع کردند.
● ارزش هاى واقعى
چرا اميرالمؤمني عليه السلام اين يک کلمه را اينجا نگفتند؟ قيمت وارزش واقعى اينجاست. ارزش هاى واقعى وحقيقى اينهاست. امام عليه السلام همين يک کلمه را هم نگفتند چون حقيقتاً حکومت کردن برايشان مسئله نبود وارزش نداشت.
صاحب مستدرک از بعضى اهل تسنن که با شيخ مفيد (ره) خيلى بد بودند نقل مى کند: شيخ مفيد (ره) از موقعيت بالائى برخوردار بود وملوک، تجار وشخصيتهاى مختلفى به ديدارش مى رفتند ودر مقابلش تواضع مى کردند؛ اما با اين وجود «کان يلبس الخشن؛ لباس خشن مى پوشيد» شيخ مفيد راست مى گفت ويک بار ودوبار وسه بار لباس خشن نپوشيده. آقايان مى گويند جمله فعليه ظهور در استقرار ودوام دارد. اين امور براى شيخ مفيد (ره) مهم نبود، با صداقت وراستى مى زيست.
● مهم ترين خواسته امام زمان عليه السلام از شيعيان
حسب ادلّه مهم ترين چيزى که امام زمان – صلوات الله عليه – از من وشما انتظار دارند وباعث قرب ما نزد حضرت مى شود، همان اصلى است که حجت خدا به خاطر آن امام شدند. خدا براى چه امرى حضرت را بر عالَم، امام قرار داده؟ آباء واجداد طاهرينشان را به چه منظورى ائمه وپيشواى جهانيان مقرر داشته؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله براى چه امرى مبعوث شدند؟ (ليبيّن لهم) «براى اين که براى مردم بيان کنند» قرآن نسبت به پيامبر وائمّه عليهم الصلاةوالسلام مى فرمايد: (وجعلناهم ائمة يهدون بأمرنا) تا اين يهدون در من وشما درست شود، البته (يهدون بأمرنا). امامت حضرت ولى عصر صلوات الله عليه به خاطر يهدون بأمرنا است. شما در حدّ خودتان ومن در حدّ خودم.... راست بگوئيم، عمرمان را با صداقت وراستى سپرى کنيم. سرّ موفقيت وکسب چنين مقام والائى براى شيخ مفيد (ره) فقط همين بوده نه چيز ديگر. چنانچه وقت نموديد احوالات شيخ مفيد (ره) را به تفصيل مطالعه کنيد. حدس بزنيد وبرداشت کنيد چه خصوصياتى داشته وچرا؟
● شيخ مفيد (ره) يک استثناء
اول غيبت صغرى آغاز امامت ظاهرى امام زمان صلوات الله عليه است، چرا که امامت واقعى حضرت عليه السلام «من قبل أن يخلُقَ الله تعالى سماءً مبنيةً وأرضاً مدحيةً...» از قبل از اين که خداى تبارک وتعالى آسمان وزمين بيافريند، بوده است. اين امامت ظاهرى از سال 260هجرى شروع شده وتا اين زمان که سال 1420هـ.ق است، شما ببينيد از اول غيبت صغرى به طور کلى در تمام فرمايشان امام زمان عليه السلام، در کل آنچه از ايشان نقل شده، در تمام قصه هائى که از تشرف يافتگان نقل مى شود، آيا کسى نظير شيخ مفيد (ره) يافت مى شود؟ خود سيد بحرالعلوم (ره) خدمت حجت خدا رسيده، همچنين صلحا وعلماى ديگر، اما اين چه استثنائى بوده؟ شيخ مفيد مثل من وشما بوده، زمانى طفل بوده وبعد از آن نوجوان وسپس جوانى که درس خوانده وهمين دروس ادبيات، صرف، لغت، بلاغت، فقه واصول، تفسير واخلاق وتاريخ را فرا گرفته، اما خوب انجام وظيفه کرده.
● اهتمام شيخ مفيد (ره) به بحث وگفتگو
شيخ مفيد (ره) خودش را در معرض مباحثه ومناظره قرار داده بود. در روايت، قرآن، تفسير، ادبيات وبلاغت مناظره مى کرد. با سنّيان، مسيحيان، يهوديان، اديان محتلف واز جمله صابئه بحث وگفتگو مى کرد که مقدارى از مناظرات ايشان در کتابها ذکر شده است.
افراد از اطراف وبلاد مختلف وهمچنين علماى اديان ومذاهب خدمت شيخ مفيد (ره) مى رسيدند وبا او به بحث مى پرداختند آن هم در جلسات متعدد که اين مطلب در احوالات شيخ مفيد (ره) امرى بيّن وظاهر است وداستانهاى آن نيز کم وبيش در تاريخ آمده است. مطلبى که به عرضتان مى رسانم از مرحوم آيت الله مرعشى نجفى (ره) شنيدم، ايشان مرد متتبّعى بودند واز نوشته ها وکتابها نقل مى کردند. مرحوم آيت الله مرعشى نجفى (ره) نقل کردند که: عده اى آمده بودند تا با شيخ مفيد (ره) مناظره وبحث کنند. اين که از چه دين ومذهبى بودند، نمى دانم. به آنان فرموده بود من اين هفته تمام وقت هايم گرفته شده وفرصت ندارم مثلا هفته ديگر وقت بگذاريد. آنها گفتند: ما از راه دور آمده ايم وقصد داريم زود برگرديم، لذا وقت ماندن نداريم که مثلا تا هفته بعد هم بمانيم. شيخ مفيد (ره) يک تأملى کردند وسپس گفتند: مى توانم يک وقتى به شما بدهم که آن فارغ است واگر بتوانيد در آن ساعت بيائيد مانعى ندارد وآن 2ساعت قبل از اذان صبح است. هر شب هم که خواستيد بيائيد من حاضرم. شيخ مفيد(ره) جلسه را محدود نمى کردند ومجال بحث را باز مى گذاشتند تا حدّى که يک طرف قانع مى شد ويا تعصّبش اجازه نمى داد تسليم شود، لذا رها مى کرد ومى رفت. آن جماعت گفتند: ما چاره اى جز اين نداريم چون قصد داريم برگرديم. حال که چنين است مثلا روز مى خوابيم تا شب بيدار بمانيم. اما شيخ مفيد (ره) در روز خواب نداشت زيرا روزها برنامه هاى رسمى داشت وبراى شاگردان خود درس مى گفت. از ابوالعلاء معرّى گرفته تا فلان فيلسوف، صوفى ، مسلمان، سنّى ، مسيحى ، از اديان ومذاهب مختلف در جلسه درس او حاضر مى شدند.
در مباحث ومناظرات شيخ مفيد (ره) يک مقدارى دقت وتأمل کنيد، خصوصا در مباحثاتش با قلانى وجعابى ويکى دو مورد ديگر، که در صحبت ها واستدلال هائى که مى آورده نشانگر استحضار او بر علوم مختلف بوده. چنين نبوده که در جلسه بحث کتاب بياورد ونگاه کند سپس نقل نمايد، صحبت ها واستدلال هائى که واقعا تا زمان فعلى که بيش از هزار سال مى گذرد در کتب لغت وجود ندارد ودر کتابهاى قاموس، اقرب الموارد ولسان العرب يافت نمى شود. حقيقتا عمرش را براى «يهدون بأمرنا» قرار داده بود.
شب گذشته حسب آنچه معروف است، شب نيمه شعبان بود که يکى از چهار شب مهم به شمار مى رود. بنده وجنابعالى چه کرديم؟ اين، در نتايج نقش دارد وقابل اهميّت است.
● عالم عابد وعالم مبلّغ دين
مطلبى که به عرضتان مى رسانم دهها روايت دارد وبلاشک متواتر محسوب مى شود که در اينجا مقدارى از نص يکى از روايات را براى شما عرض مى کنم. شايد بعضى از شما آن را شنيده ويا حفظ باشيد. معاويةبن عمار به حضرت صادق عليه السلام عرض مى کند: يک نفر از شيعيان شما «راويةٌ لحديثکم». راوى غير از راوية است. «تاء» تاءِ مبالغه مى باشد، مثل علامه که تاء آن تأنيث نيست بلکه حکايت از مبالغه مى کند. راوية يعنى کسى که خيلى روايت نقل مى کند. روايات ائمه عليهم السلام چيست؟ يک کلمه است وآن «يهدون بأمرنا». محور وسرچشمه کل فرمايش معصومين عليهم السلام «يهدون بأمرنا» است. معاويةبن عمار که از ثقات وخوبان وهمچنين از علماى در اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار مى آيد وهمچنين زرارة، محمدبن مسلم، فضيل، بُريد که مجموعه اى هستند واز هزارها اصحاب امام صادق عليه السلام اينها نمونه محسوب مى شوند. معاويةبن عمار به حضرت عرض مى کند: يک کسى است «من شيعتکم» از شيعيانتان که «راويةٌ لحديثکم»، راوية يعنى زياد روايت نقل نموده، ديده، شنيده، نوشته، براى اين وآن گفته که در نتيجه وقت زيادى از شخص مى گيرد. باز به حضرت عرض مى کند: اما يکى ديگر از شيعيان شماست که مشغول عبادت است؛ شبانه روز وعمده وقتش را صرف عبادت مى کند. به نماز وروزه مستحب، دعا، زيارت، ذکرو... مى پردازد، اما «ليست له هذه الراوية». آن عابد هم شيعه است وروايت مى داند اما نه به مقدار آن رواية. چون اکثر وقتش صرف عبادت مى شود لذا نمى تواند به آن اندازه خود را وقف روايت کند. از امام عليه السلام پرسيد کدام يک از اينها افضل هستند؟ اگر از من وشما سؤال مى شد واين «يهدون بأمرنا» را هم نمى دانستيم. از فرمايش امام صادق عليه السلام وامثال آن نيز بى اطلاع بوديم، اگر در نظر داشتيم خيلى احتياط کنيم از جواب عاجز مى مانديم. اما به برکت اين فرمايشات متحيّر نمانده وجواب آن را مى دانيم. حضرت نفرمودند که راويه حديث ما از ديگرى افضل است بلکه فرمودند: «الراوية لحديثنا يشدّ به قلوب شيعتنا أفضل من ألف عابد»، نه اين که فقط از آن عابد يا ده نفر مثل او ويا صد نفر مانند او افضل است بلکه از هزار فرد مانند او افضل است. يعنى يک ساعت اين شخص از هزار ساعت آن عابد افضل است که صرف عبادت مى کند. هر دو شيعه هستند وانسان هاى خوب ولى با اين تفاوت.
● در راه خود سازى
امام زمان صلوات الله عليه از من وشما مى خواهند اين گونه باشيم. اين به مقدمات نياز دارد که واقعا يکى از آنها علم زياد است که انسان بتواند صحبت کند. مرحله اول اين است که انسان آگاه ومطمئن شود واول خودش باور داشته باشد وبعد بتواند ديگران را نيز آگاه کند. مقدمه ديگر حُسن معاشرت است. يعنى واقعا انسان تصميم بگيرد سازگار باشد. با کسى که دوست اوست، کسى که او را مورد تمسخر قرار مى دهد، ناسزا گوئى مى کند. ائمه عليهم السلام چگونه بودند؟ قصد ندارم مسئله شرعى مطرح کنم، ممکن است يک مواردى استثناء داشته باشد. هر جائى يک چيزهائى استثناء دارد اما به عنوان خط عام واصلى ؛ انسان چنين فکر کند که اگر کسى مرا احترام نکرد براى من مسئله اى نباشد وبه آن اهميت ندهم والّْا – اجلکم الله – هر حيوانى اگر حيوان ديگر به او احترام نکند اوقاتش تلخ مى شود، واکنش نشان مى دهد، از خود عکس العمل بروز مى دهد. اين هزينت، ارزش وهنر در اين است که عکس العمل نشان ندهد که باز اين هم مهم نيست. هنر واقعى آن است که نفسش را چنان آماده سازد نه اين که بسوزد وبسازد بلکه مى سازد ولى نمى سوزد. اين نياز به زحمت وکار دارد تا انسان بتواند اين چنين باشد.
● صداقت وعدم خودپسندى
شيخ مفيد (ره) اين گونه بوده. در چند جاى تعبير حضرت ولى عصر صلوات الله عليه نسبت به شيخ مفيد، واژه «صِدق» به کار برده شده مع احترامى لکم خيلى طول مى کشد تا واژه به نحو مطلق در من وشما صدق کند ومنطبق شود. اين که واقعا انسان برايش مسئله نباشد وخود را به گونه اى تربيت کند مثل شيخ مفيد (ره) که: «کان يلبس الخشن» لباس خشن مى پوشيد. فکر مى کنيد خيلى ناراحت مى شد؟ شب هم متأثر بود وگريه مى کرد که چرا من لباس خشن مى پوشم؟ خير، بلکه به راستى براى او فرق نمى کرد. اين که: لباس خشن مى پوشيده، فرض کنيد زيرک وفهميده وداراى درک فوق العاده اى بوده، با خود فکر کرده فرض کنيد چهل سال، پنجاه سال من لباس مى پوشم. اگر در هر بار که لباس مى خرم، پنج دينار ارزان تر باشد در طول عمر من پنجاه دينار مى شود. در نتيجه مى توانم اين پول را صرف کمک به بيچاره ها وغير بيچاره ها کنم. صرف علم يا غير آن کنم. اگر انسان اين طور فکر کرد ديگر اهميت نمى دهد که حالا غذايش گرم باشد يا سرد؛ خوشمزه باشد يا نباشد. ملاک: هدايت، ائمه اطهار عليهم الصلاة والسلام است.
البته انسان بايد مواظب باشد تا از اين طرف قضيه نيفتد وهميشه ملاک اصلى را که اهل بيت عليهم السلام هستند در نظر داشته باشد. قرآن کريم فرموده: (وجعلناهم ائمة يهدون بأمرنا)، خداى متعال در اينجا همين يک وصف را فرموده: يهدون بأمرنا، يعنى انسان از طرف ديگر نيفتد. فرض کنيد يک نفر از اهل علم از گونى لباس درست کند وبپوشد چون ارزان تر است، اين درست نيست، خود ائمه عليهم السلام فرمودند: خودت را انگشت نما نکن، «الشهرة خيرها وشرّها في النّار». فرض کنيد دو نوع لباس است که هر دو مناسب اند. يکى سه هزار تومان وديگرى دو هزار تومان، انسان مى تواند آن لباسِ دو هزار تومانى را بپوشد وعجب وغرور در انسان اصلاح نشود نمى تواند آن ارزان تر را بپوشد. بايد خودبينى در انسان اصلاح شود. اگر چنين شد بسيارى از مسائل براى او آسان مى شود که البته اين مطلب نياز به اصلاح وتلاش دارد وواقعا زحمت وکار مى طلبد. شيخ مفيد شدن يک کار آسانى نيست.
● حجت خدا عليه السلام به ياد همه
در فرمايش امام زمان صلوات الله عليه آمده است که: «إنّا غير مهملين لمراعاتکم» که مسلماً هم چنين است ودر رعايت کردن شيعيان اهمال ننموده، همه را در نظر دارند، «ولا ناسين لذکرکم»، ذکر شما را فراموش نمى کنيم، همه را در نظر دارند، اما چرا {اين مطلب را خطاب به} شيخ مفيد {بيان مى فرمايند}؟ انسان بايد از اين بزرگان درس گيرد. خيلى مطلب است ومى طلبد که انسان در آن تأمل نموده، حدس زده وبرداشت کند.
● هدايت در راه خدا
آنچه براى شيخ مفيد (ره) اهميت داشت اين بود که حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف چه انتظارى از او دارند تا به انجام برساند وآن «يهدون بأمرنا» است. اگر واقعا چنين شد مردم اعتماد مى کنند. مسيحى ، يهودى ، سنى ، شيعه اى که معلوماتش کم است ويا اعتقاداتش ضعيف است؛ اينها همه به خاطر اين است که اعتماد پيدا نکرده اند. همان چيزى که در صدر اسلام (يدخلون في دين الله أفواجا) بوجود آورد. همان مطلب امروز هم مى تواند (يدخلون في دين الله أفواجا) ايجاد کند. اما مهم اين است که شما آن اعتماد را بوجود آوريد. اگر کسى حتى زن وفرزندش به او اعتماد ندارند چه کارى از او ساخته است؟ چه کارى مى تواند انجام دهد؟ زن وبچه چه تقصيرى دارند؟ وثاقت و(اعتماد) يک واقعيتى است که به جبر بدست نمى آيد. اعتماد، آينه است. هر چه مقابل آينه قرار دهيد همان را نشان مى دهد. يک صورت زيبا که جلوى آينه بيايد همان را نشان مى دهد. يک چهره غير زيبا نيز همچنين.
● عالِم کاذب
يکى از کسانى که خيلى ضدّ شيخ مفيد (ره) بود يافعى است که کتابى به نام ابواب الجنان دارد. اين کتاب يکى از کتب تاريخ است که دروغ هاى بسيارى در آن وجود دارد. چنانچه اين کتاب را داريد ملاحظه نمائيد والّا تهيه نموده وملاحظه کنيد. بعضى مطالبِ لطيف دارد وخيلى هم مطالب کذب. چنين افرادى در تاريخ از بين رفتند وبه سوى هلاکت مى روند، به سبب دروغ هائى که از آن پروا نکرده ونمى کنند وصداقت وراستى نداشتند. در جائى مطلبى مى گويد وجاى ديگر ضدّ آن را نوشته.
● منکر واقعه حائر حسينى
در ابواب الجنان يافعى ملاحظه کنيد ببينيد واقعه «حائر» را انکار مى کند. وقتى به قبر حضرت سيدالشهداء عليه السلام آب بستند؛ آب پيش آمد ونزديک قبر مطهر که رسيد توقف کرد وجلو نرفت. همينجور آبها روى هم مى آمد وحائرانه گردش مى کرد ولى نزديک قبر مطهر نرفت. از اين جهت است که مى گويند: «حائرالماء» يعنى آب متحيّر شد وديگر جلو نرفت، لهذا آب به قبر مطهر سيدالشهداء عليه السلام نرسيد.
يافعى مى گويد: رافضى ها نقل مى کنند که به قبر حضرت سيدالشهداء عليه السلام آب بستند وآب جلو نرفت. مگر آب از ملائکه است که درک داشته باشد؟ مگر انسان است که تکليف بر گردن او بيايد؟ شروع مى کند به استهزاء ومسخره کردن.
در حالى که اگر آب انسان يا ملائکه بود جلو نرفتنش اهميتى نداشت. اهميت آن به خاطر اين است که انسان ومَلَک نبود وجلو نرفت واز جلو رفتن باز ايستاد!
● مؤيد کرامت قبر احمدبن حنبل
اما همين يافعى در همين کتاب ابواب الجنان، وقتى به «احمدبن حنبل» -يکى از شاگردان بد امام موسى بن جعفر عليه السلام که از افراد بد ودروغگو به حساب مى آمد- مى رسد؛ مى گويد: دجله طغيان کرد، آب بالا آمد وخانه ها را فرا گرفت تا نزديک قبر احمدبن حنبل رسيد وديگر جلو نرفت وآبها همينطور روى هم متراکم شد ووقتى دجله از طغيان افتاد وآبها فروکش کرد؛ ديدند گرد وغبارى که روى حصيرى کنار قبر احمدبن حنبل قرار داشت، همچنان روى حصير باقى بود وحتى هواى مرطوبى که بر اثر آب بوجود آمده بود بر آن گرد وغبار تأثيرى نگذاشته بود.
براى سيدالشهداء عليه السلام که مى شود آب عقل ندارد، اما براى احمدبن حنبل عقل دارد. آن وقت همين يافعى ، شيخ مفيد (ره) را مدح مى کند واگر چه در همين کتابش او را شيخ الروافض مى خواند اما با اين وجود او را مدح مى کند. شيخ مفيد (ره) يافعى نبوده وراست مى گفته.
● توصيه هائى در خود سازى
بنا براين مطلب اول علم است وهر چه انسان در فراگيرى آن بکوشد باز کم است. مسئله دوم صداقت وراستى ودرست بودن است. انسان سعى کند واقعا خوب باشد. اين من بودن که عجب وغرور وخودپسندى است کم کم از فرد فاصله بگيرد. انسان کوشش کند تا قدم به قدم در خودسازى جلو رفته ودُور خودپسندى يک خط سرخ بکشد وآن را از خود دور کند. اين کار سخت ومشکلى است ولى امکان پذير است. از همين مسائل کوچک شروع کند، مثلا آنچه مورد نياز بدن اوست همان را بخورد نه اين که حالا چون هوس فلان ميوه يا غذا را کرده حتما بايد آن را مصرف کند. چنانچه سر سفره رنگينى نشست آنقدر نخورد که بعد محتاج دکتر ودوا شود.
● چرا پُر خورى ؟
خدا همه اموات را رحمت کند يک زمانى شخصى نزد مرحوم والد ما (ره) آمده بود. آن موقع اين نوشابه هائى که الان وجود دارد دو قسم بود: سياه وسِوِن آپ، قسم دومى مقدارى خوش طعم تر بود قسم اول، مزه زيادى نداشت وفقط براى هضم غذا از آن استفاده مى کردند. آن شخص مطلبى گفت که مرحوم والد ما با ظرافت وآرامى خاصى گفتند: اصلا چرا زيادى بخورد که محتاج اين چيزها بشود.
● دور شدن از خود پسندى
اگر دُور خودپسندى خط قرمز کشيده شد وانسان توانست از شرّ آن خلاصى يابد، اين وسيله مى شود وشيخ مفيد (ره) را خدمت امام زمان عليه السلام مقرّب مى کند وچنين مقامى را براى او به ارمغان مى آورد. آن وقت خيلى چيزها براى او مسئله نيست وچنين فردى يک زندگى بسيار خوش هم خواهد داشت.
اين من بودن وخودپسندى است که وضع انسان را آشفته مى کند وراحتى را از او سلب مى نمايد. باعث بى خوابى ، خورد شدن اعصاب وهزار مصيبت وگرفتارى ديگر شده وجز ضرر وزيان سودى به حال وى ندارد.
● تلاش در هدايت مردم
مطلب سوم: «يشدّ به قلوب شيعتنا». واقعا انسان سعى کند در هدايت مردم همّت وتلاش کند. ابتدا خودش ياد گرفته وباور داشته باشد، سپس در آگاه نمودن انسانها از قبيل: شيعه هاى ضعيف الايمان، سنى ها، مسيحيان ويهوديان نهايت کوشش خود را به کار گيرد.
انسان يک بار تاريخ شيخ مفيد (ره) را بخواند ويک مقدارى آن را در خودش تطبيق دهد. امام زمان صلوات الله عليه همان امام هزار سال قبل هستند وحالا نيز همان. من وشما ممکن است رأى مان عوض شود ويا تغيير پيدا کند ولى امام معصوم عليه السلام ابداً چنين نيست وديدگاهش تغيير نمى يابد. ممکن است شهوات من وشما را کم وزياد يا مقدارى بالا وپائين کند، ولى در امام معصوم عليه السلام اين چيزها وجود ندارد. شما هم سعى کنيد به مقام ومنزلت شيخ مفيد (ره) برسيد، با همان مقامى که خدمت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف داشت. امکان کسب کردن چنين مقامى وبلکه بالاتر از آن نيز وجود دارد.
● توصيه هائى براى موفقيت
در مناسبت ميلاد امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف انسان سعى کند دو کار انجام دهد: اول اين که قلباً با حضرت عهد کند تا کم کم اين چنين شود. دوم: از خود امام عليه السلام استمداد کند، حالا که من مى خواهم وقدم هم برمى دارم شما دعا فرمائيد تا موفق شوم. خودش هم دعا کند، حالا که من مى خواهم وقدم هم برمى دارم شما دعا فرمائيد تا موفق شوم. خودش هم دعا کند واز خدا چنين توفيقاتى را مسئلت نمايد. آن وقت ببينيد ممکن مى شود يا نه؟ اين مهم ترين مطلب است که اساسش براى ما در سه چيز خلاصه شده است. 1- التملّى من العلم. مملو از علم شدن، حالا امروز درس نيست، تعطيل است، کار دارم و... نباشد وهميشه در حال تحصيل علم باشد. بياموزد، حفظ کند، بنويسد، مطالعه ومباحثه کند، درس بدهد. پس اول: التملّى من العلم. دوم: انسان دُور من بودن را خط بکشد که در مطالب گذشته پيرامون آن بحث شد. سوم: «الراوية لحديثنا يشدّ به قلوب شيعتنا» الراوية بشود نه الراوي با تاء مبالغه که يکى از راههاى الراوية شدن اين است که انسان يک دوره کامل بحارالانوار را مباحثه يا مطالعه کند. امکان چنين چيزى در يک روز نمى شود. دو يا چند نفر با هم جمع شوند. چون انسان به تنهائى نه مى تواند مطالعه را ادامه دهد ونه مى تواند استفاده خوبى از آن ببرد. يک مباحثه بحار بگذارد از اول تا آخر آن.
در هر روز، حالا يک ساعت يا بيشتر، در ايام تعطيلى ، تحصيلى ودر مدت 5 سال، 10 سال يا 20 سال تا هر زمان که تمام بشود، آن وقت مى رسد به الراوية لحديثنا که حضرت صادق عليه السلام مى فرمايند: «أفضل من ألف عابد». در شب گذشته من وشما چه کرديم؟ شب نيمه شعبان در راستاى الراوية لحديثنا کار کرديم يا در بُعد عابد که «ليست له هذه الراوية»، در کدام جهت بوده است؟ آيا از هزار، يک بوده ويا در مسير «أفضل من ألف عابد»؟
از اين به بعد نيز چنين است، چند روز ديگر ماه مبارک رمضان وماه عبادت در پيش است واعظم عبادات علم است وتعليم. اعظم عبادات –بلا استثناء- تعليم وتعلم علم است أنهم در طريق وهدايتى که اهل بيت عليهم السلام معين فرموده اند.
اميدوارم به برکت حضرت ولى عصر صلوات الله عليه وعجل الله تعالى فرجه الشريف وعنايت ايشان خدا لطف نموده توفيق اين سه مطلب را به همه ما عنايت فرمايد. همجنس بازی عمر بن خطاب ( از کتب اهل تسنن ) نویسنده : محمد طاها - ساعت ۳:۳٤ ب.ظ روز ۱۳٩۱/۱٢/۳ اهل سنت، کفر، عمر لعنت الله علیه و یابو در این پست برای شما از معتبرترین کتب خود جماعت مخالفین نشان می دهیم که عمر بن خطاب خود را در اختیار مردان قرار می داده است و با مردان به لواط می پرداخته است.
این مطلب در کتاب الطبقات الکبیر ( الطبقات الکبری ) - چاپ مکتبة الخانجی بالقاهرة - جلد ۳ - کتاب طبعة الاولی فی البدریین من المهاجرین و الانصار - باب ذکر استخلاف عمر - صفحه ۲۶۹ موجود می باشد.
تصاویر زیر مجلد کتاب و صفحه ۲۶۹ کتاب الطبقات الکبیر ( الطبقات الکبری ) می باشد.
( توجه : برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک نمایید )ترجمه متون مشخص شده : روایت است از اسحاق بن یوسف الازرق و محمد بن عبد الله انصاری و هوذة بن خلیفة که گفتند : روایت است از ابن عون محمد بن سیرین گفت : عمر بن خطاب گفت : هیچ یک از عادات جاهلیت در من نمانده و فقط یک عادت از جاهلیت در من باقی مانده است ، که من پروایش را ندارم که کسی با من لواط کند یا من با کسی لواط انجام دهم.نتیجه : ۱ ـ ثابت شد که عمر بن خطاب مفعول بوده است و خود را در اختیار مردان قرار می داده است و هم خودش لواط می کرده است و هم با او لواط انجام می دادند ـ شاید اهل تسنن بگویند که منظور از ( نکحت ) در اینجا به معنی ازدواج است ، در حالیکه این طور نیست ، چون عمر می گوید از عادات جاهلیت چیزی در من باقی نمانده جز یک عادت ، پس طبق فرموده پیامبر ( النکاح سنتی ) ازدواج سنت پیامبر است ، پس در اینجا معنی نکحت22 به معنای ازدواج نیست و به معنی عمل جنسی می باشد.نکحت ابجد شیطان 22 لواط 22 فاحشه 22 عمر 22 ابابکر 22 دروغ 22 ملحد 22 تکبر 22 کید 22 مقصر 22 دوزخه22با ابلیس22 و هزاران 22 نامرد عمر و ابوبکر و عثمان کسانی که به مادرانشان رحم نکردند میخواهند به خلافت رحم کنند خدا را شکر چون ابوبکر ناحق بود دو سال خلافت نکردن ریق ریاست را سر کشد و به درک اسفله سافلین رفت امیر المومنین فرمود ابوبکر و عمر را ماموران نقاله از محل دفنشان که قصبی بوده به محل بدی انتقال دادند که جایگاه لواط کاران است ۳ ـ آیا کسی که لواط کار است و مفعول می باشد لایق جانشینی پیامبر است؟جماعت اهل تسنن لطفا عادلانه و عاقلانه قضاوت کنیداولين و آخرين فتنه مبرد در كمال آورده : روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به مردى كه در حال سجده بود اشاره نمود تا اينكه گويد پيامبران به حاضران فرمود: آيا كسى از شما اين مرد را مى كشد؟ در اين موقع ابوبكر آستينها را بالا زد و شمشير را به دست گرفت و به سوى آن مرد حركت كرد، ولى ديرى نپاييد كه برگشت و به پيامبر گفت : آيا مردى را بكشم كه لا اله الا الله مى گويد؟!رسول خدا به او پاسخى نداد و دگر بار به حاضران فرمود: آيا كسى اين مرد را مى كشد؟ عمر برخاست ولى او نيز اعمالى مشابه آنچه كه ابوبكر انجام داده بود انجام داد، سومين بار پيامبر فرمود: آيا كسى از شما اين مرد را مى كشد؟ اين دفعه على بن ابيطالب عليه السلام برخاست و به طرف آن مرد روانه گرديد، ولى پيش از آن كه بر او دست يابد او فرار كرده بود.رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين اولين و آخرين فتنه بود (۱).و نيز مبرد همين روايت را بطريق ديگرى نقل كرده و در آن آورده كه ابوبكر نزد رسول خدا (ص ) چنين عذر آورد كه او را در حال ركوع ديده ، وعمر به اين كه او را در حال سجده ديده است و آنگاه پيغمبر فرمود: اگر اين مرد كشته مى شد هيچ دو نفرى در دين خدا با هم اختلاف نمى كردند.و خبر را ابن طاووسى نيز در طرائف از كتاب حافظ محمد بن موسى شيرازى و او از تفاسير دوازده گانه معتبر: تفسير يعقوب بن سفيان ، يوسف بن موسى القطان ، ابن جريح ، مقاتل بن سليمان ، مقاتل بن حيان ، وكيع ، قاسم بن سلام ، على بن حرب ، سدى ، مجاهد، ابوصالح ، قتاده ، نقل كرده است (۲).توضیح :مردى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمان قتلش را داده بود ذوالخو يصره تميمى بوده كه در جنگ صفين پس از آن كه قرآنها بر بالاى نيزه ها رفت رئيس و سركرده منافقين گرديد، و پيش از آن نيز موقعى كه رسول خدا غنائم خيبر را تقسيم كرد به آن حضرت نسبت بى عدالتى داد و با اين جسارتش ، پيامبر را به خشم آورده تا جائى كه حضرتش به او فرمود: واى بر تو! اگر من به عدالت عمل نكنم چه كسى خواهد كرد؟ و با اين اسائه ادبش از اسلام خارج گرديده مرتد شد (۳).شهرستانى در كتاب ملل و نحل (۴) وقوع اين ماجرا را اولين شبهه اى دانسته است كه در ميان امت اسلام اتفاق افتاده ، و دومش جلوگيرى عمر بوده از وصيت كردن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سومش تخلف او بوده با ابوبكر و عثمان از لشكر اسامه ، و چهارمش انكار او بوده وفات پيغمبر صلى الله عليه و آله را.و با توجه به اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خود ديده بود كه آن مرد در حال نماز است ، پس چه توجهى براى آن عذرها خواهد بود؟! بعلاوه ، عمر كه ديد رسول خدا عذر ابوبكر را نپذيرفت پس چگونه باز به همان مطلب معتذر گرديد. بنابر اين ، چه فرق است بين آن گفتار ذوالخو يصره به رسول خدا و گفتار اينها، جز اين كه تخطئه ذوالخو يصره در باب اموال و تخطئه اينها درباره خون (كه مهم ترست ) بوده ، و اين كه اول بالمطابقه و دوم بالالتزام بوده است و اگر آنان به حقيقت صديق و باطل فرقى نگذاشته اند؟ و چرا در آن ادعايى كه رسول خدا با يك نفر اعرابى داشت او را تصديق نكردند؟ و چرا بين پيغمبر و ديگران فرقى نگذاشتند كه داستان آن در بخش نخست عنوان يك از فصل چهل و سوم گذشت و چرا گفتار خدا را در باره رسولش فرموده : و ما ينطق عن الهوى ، ان هو الا وحى يوحى (5) تصديق ننمودند؟!---------------------------------------------
۱ـ كامل ، ج 2، ص 162۲- طرائف ، ص 429۳- كامل ، مبرد ج 2، ص 141. كامل ، ابن اثير، ج 1، ص 631۴- ملل و نحل ، ج 1، ص 28 - 31۵- پيامبر هرگز به هواى نفس سخن نمى گويد، سخن او هيچ غير وحى خدا نيست . (سوره نجم آيه 3،4) میگوسند هر زنی زنا کاری را برای حد زنا پیش ابوبکر و عمر می آوردند این دو زندانیش کرده و شب تابه صبح برای کوشمالی او را ترتیب میداه و صبح هم حد جاری میکردند گناه خود را به حساب نمیآوردند
امیرالمومنین12حرف12+58 ابجدش =70دین ها70+40 اصل ولایت نصرمن الله =110 علی 110 تنها راه نجات دین اسلام 1312-1202سه خلیفه =110علی 110دین الهی110ولی دین 110جلوه الله 110حامیان 110دین الهی110علی110یمین110 پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم امیر علی عرفانیان { مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست خدا داند که من عاشق امام مهدی عج میباشم ای کاش برای تو اثر داشته باشم باری ز سر دوش تو برداشته باشم