بررسي شبهه ازدواج عمر با ام كلثوم
***
آيا ازدواج ام كلثوم با عمر بن الخطاب صحت دارد يا افسانهاي بيش نيست ؟
اگر صحت دارد ، آيا دليلي بر اثبات حسن روابط ميان خليفه دوم و اهل بيت ميشود يا خير ؟
تاريخ بشر ، هميشه در معرض تحريف سردمداران و سياستمداران
بوده است . تاريخ اسلام نيز از اين قاعده مستثنا نيست . از آنجايي كه
حكومتهاي اسلامي هميشه در اختيار حاكمان جوري از اهل تسنن بوده است ،
آنها نهايت تلاش را كردهاند تا تاريخ را به دلخواه خود بنويسند . حكومت
بني اميه ، نمونه بارز حكومتهاي تحريفگر است . يكي از افسانههايي كه
دودمان بني اميه به تاريخ افزودهاند ، ازدواج ام كلثوم با عمر بن خطاب است
. این جریان را نه تنها صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نکرده اند بلکه
هیچکدام از صحاح سته اهل سنت این احادیث دروغین را در کتب خود نیاورده اند.
حال در اين مختصر به چند دليل و اشكال اشاره وبحث ميكنيم .
محور اول : حقايق تاريخي ، وقوع ازدواج را زير سؤال ميبرد :
نخستين كسي كه از اهل سنت اين افسانه را دامن زد . ابن سعد ( متوفاي 230هـ) در الطبقات الكبري است . وي مينويسد :
ام كلثوم ، دختر علي بن أبي طالب ... كه مادرش فاطمه دختر
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود ... عمر بن خطاب با او ازدواج كرد ؛
در حالي هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ! تا زماني كه عمر كشته نشده بود در
كنار او به سر مي برد و زيد بن عمر و رقيه را به دنيا آورد . بعد از عمر ،
با عون بن جعفر بن أبي طالب و بعد از آن با محمد بن جعفر ازدواج كرد . وقتي
محمد بن جعفر از دنيا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر بعد از حضرت زينب
ازدواج كرد .( الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 8، ص 462 – 463. )
در اين حديث آمده است كه ام كلثوم بعد از به كشته شدن عمر بن
خطاب با پسر عمويش عون بن جعفر ازدواج كرد . بعد كه عون فوت كرد ، با
برادرش محمد ازدواج كرد و بعد از آن كه محمد فوت كرد ، با عبدالله برادر
ديگرش ازدواج كرد ؛ در حالي كه راوي فراموش كرده كه عون و محمد هردو در جنگ
شوشتر سال 16 يا 17 هجري در زمان خليفه دوم كشته شدهاند ؛ يعني همسر دوم و
سوم ام كلثوم قبل از همسر اول فوت كردهاند !
ابن حجر در الاصابه ميگويد :
ابو عمر مي گويد : عون بن جعفر در جنگ شوشتر در زمان عمر شهيد شد و هيچ فرزندي از او بر جاي نماند .
( الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 619.)
با اينحال ، چگونه ميشود كه آنها بعد از عمر با ام كلثوم
ازدواج كرده باشند ؟ شايد دو باره زنده شده و براي تصحيح اين افسانه با ام
كلثوم ازدواج كرده باشند ! . علاوه بر اين كه ازدواج ام كلثوم با عبد الله
جعفر شوهر حضرت زينب امكان پذير نيست و مضمون روايت جمع بين دو خواهر مي
باشد ؛ زيرا حضرت زينب تا بعد از واقعه كربلا زنده بود و همسر عبد الله
بوده است .
محور دوم : اهانت به ناموس رسول خدا
اهل سنت براي اينكه ازدواج عمر و ام كلثوم را ثابت كنند ،
روايات ساختگي فراواني را نقل كردهاند كه از شنيدن و خواندن آنها عرق شرم
از پيشاني انسان جاري ميشود .
ما از اهل سنت ميپرسيم : اثبات حسن روابط به چه قيمتي ؟ آيا
اين قدر ارزش دارد كه چنين رواياتي جعل و چنين تعابير زشت و زنندهاي مطرح
كنند ؟ ازدواج ام كلثوم با عمر عوارضي دارد كه كمترين عارضه آن اهانت به
ناموس رسول خدا است ، آيا شما اين عوارض را ميپذيريد ؟
ابن حجر عسقلاني كه يكي از استوانههاي علمي اهل سنت و حافظ علي الاطلاق آنها است ، در كتاب الاصابة نقل ميكند :
از محمد بن علي روايت شده است كه عمر ام كلثوم را از علي
(عليه السلام) خواستگاري كرد ، امام خردسال بودن او را يادآوري كرد . به
عمر گفته شد : علي تو را بيپاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وي برو . امام
علي عليه السلام فرمود : من ام كلثوم را به نزد تو ميفرستم ، اگر خوشت آمد
، او را به همسري خود انتخاب كن . امام عليه السلام ام كلثوم را نزد عمر
فرستاد ، عمر ساق پاي ام كلثوم را برهنه كرد ! ام كلثوم فرمود : اگر خليفه
نبودي چشمت را كور ميكردم ! (الاصابه، ج8، ص464 .)
و نيز ذهبي يكي ديگر از استوانههاي علمي اهل سنت در سير أعلام النبلاء نقل ميكند :
ابن عبد البر ميگويد : عمر به علي ( عليه السلام ) گفت : ام
كلثوم را به همسري من در بياور ، من ميخواهم به وسيله اين ازدواج به
كرامتي برسم كه احدي نرسيده است . امام گفت : من او را نزد تو ميفرستم ،
اگر رضايتش را جلب كردي ، او را به عقدت درميآورم ـ گر چه ام كلثوم به
خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام (عليه السلام) ام كلثوم را به همراه
پارچهاي نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، اين
پارچهاي است كه به تو گفته بودم ، ام كلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند .
عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضي شدم خدا از تو راضي باشد .
بعد عمر دستش را بر ساق ام كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد . ام كلثوم گفت :
چرا چنين ميكني ؟ اگر خليفه نبودي ، دماغت را ميشكستم . بعد نزد پدرش رفت
و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت : مرا به نزد پير مرد بدي فرستادي .( سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج3، ص501.)
همچنين خطيب بغدادي در كتاب تاريخ بغداد زشتترين تعبيرات را
به كار برده و در حقيقت تهمت زشتي را به امير المؤمنين عليه السلام ميزند :
علي (عليه السلام) دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد ، عمر
وقتي او را ديد ، به سوي او آمد و ساق پاي او را گرفت و به او گفت : به
پدرت بگو ، راضي شدم ، راضي شدم ، راضي شدم . و ام كلثوم نزد پدرش آمد ،
امام از او سؤال كرد : عمر به تو چه گفت : ام كلثوم عرض كرد : مرا صدا زد ،
و بوسيد ! ، وقتي كه بلند شدم ، ساق پايم را گرفت ! گفت : از جانب من به
پدرت بگو ، راضي شدم .( تاريخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج 6، ص 180.)
اين تعابير آن قدر زشت و زننده است كه حتي صداي بعضي از علماي
اهل سنت را نيز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است كه صداي
آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزي در اين باره ميگويد:
جدّ من در كتاب منتظم نقل كرده است كه علي (عليه السلام) ام
كلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پايش را برهنه كرد و
با دستش آن را لمس كرد . به خدا قسم چنين چيزي قبيح است ، حتي اگر او كنيز
بود ، عمر حق نداشت اين كار را انجام دهد ؛ چرا كه به اجماع مسلمين دست
زدن به زن نامحرم جايز نيست .( تذكرة الخواص، ص321)
ما به جعلي بودن اين روايات يقين داريم ؛ اما از آنجايي كه
بزرگترين علماي اهل سنت اين مطالب را مطرح كردهاند ، از آنها ميپرسيم :
آيا سزاوار است كه به امير المؤمنين عليه السلام چنين
نسبتهاي ناروايي داده شود ؟ آيا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرميت
به چنين ديدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است كه يك دختر خردسال زشتي چنين عملي را درك مى كند ؛ اما خليفه مسلمين آن را درك نمى كند ؟
آيا سزاوار است كه خليفه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و
سلم) چنين عمل زشتي را انجام دهد ؟ و آيا چنين كسي ميتواند خلق خدا را به
صراط مستقيم الهي هدايت كند ؟
اگر كسي با خواهر شما ، دختر شما و يا حتي مادر شما ( نه با
ناموس رسول خدا ) چنين عمل زشتي را انجام ميداد ، چه نظري در باره وي پيدا
ميكرديد ؟
اگر اين عمل را نميپسنديد ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل ميكنيد ؟
محور سوم : مخالفت با سنت رسول خدا
خداوند در قرآن كريم خطاب به همه مؤمنين فرموده است :
لَّقَدْ كاَنَ لَكُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
لِّمَن كاَنَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ
كَثِيرًا . الأحزاب / 21 .
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود ؛ براى
آن ها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند
.
در اين آيه خداوند خطاب به مؤمنين ميفرمايد كه پيامبر در همه
جا براي شما اسوه است و مراد از اسوه در مورد رسول خدا ( صلي الله عليه
وآله وسلم ) پيروي كردن از او است ، و اگر تعبير به « لَكُمْ فِي رَسُولِ
اللَّهِ » شده است و استقرار و استمرار در گذشته را افاده مىكند ، براى
اين است كه اشاره كند اين وظيفه هميشه ثابت است ، و هميشه بايد آن حضرت
الگوي شما باشد . و نيز معناى آيه اين است كه يكى از فلسفههاي رسالت رسول
خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) و ايمان آوردن به او ، اين است كه به او
تأسى كنيد ، هم در گفتارش و هم در رفتارش .
از طرف ديگر ، اين مطلب نيز قطعي است كه وقتي عمر و ابوبكر به
خواستگاري حضرت زهرا سلام الله عليها آمدند ، پيامبر اسلام دست رد بر سينه
آنها زد و از آندو روي گرداند . در حقيقت ميخواست به آن دو بگويد كه
شما لياقت اين را نداريد كه با خانواده رسول خدا رابطه خويشاوندي برقرار
كنيد ، نه تناسب سني با حضرت زهرا داريد و نه تناسب ايماني ، و نه اخلاقي
نسبي و ...
ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ، ميگويد :
ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا
خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام از او روي گرداند ، سپس عمر خواستگاري
كرد و رسول خدا از او نيز رويگرداند .( الصواعق المحرقة: 163، إفحاء الأعداء: 51، عن ذخائر العقبى: 29.)
ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مينويسند :
عبد الله بن بريده از پدرش نقل ميكند كه ابوبكر و عمر از
فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آنها
فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر
او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .( سنن النسائي ، ج 6 ، ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...)
حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث ميگويد :
اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند ، صحيح است ؛ اما آن دو نقل نكردهاند .( المستدرك ، ج 2 ، ص167.)
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم ميخواست بگويد كه شما دو نفر
از نظر سني با حضرت زهرا تناسبي نداريد و تناسب سني در ازدواج ضروري است .
و از آنجايي كه امام علي عليه السلام از هر نظر با حضرت زهرا هم كفو
بودند ،پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم بلا فاصله به او پاسخ مثبت
داد .
با اين توضيح ، چطور ميشود كه امير المؤمنين عليه السلام
اسوه بودن پيامبر را فراموش كرده و بر خلاف سنت رسول خدا كاري را انجام دهد
كه آن حضرت از انجام آن كراهت داشته است ؛ با اين كه خود امام علي عليه
السلام در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه ميفرمايد :
من دنبال او مىرفتم همان گونه كه بچه شتر دنبال مادرش مىرود
، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مىافراشت و مرا
به پيروى از آن دستور مىداد .
در نتيجه قبول چنين ازدواجي از سوي امير المؤمنين عليه السلام
مخالفت با سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم محسوب ميشود و امكان
ندارد كه امير المؤمنين عليه السلام با سنت رسول خدا مخالفت كرده باشد .
دلیل پنجم : عدم تناسب سني
بنا به نقل اهل سنت اين ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه يعقوبي از تاريخ نويسان اهل سنت مينويسد :
ام كلثوم نيز كه در آخرين سال زندگي نبي مكرم به دنيا آمده
است در زمان خواستگاري عمر هفت سال بيشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در
طبقات به اين حقيقت اشاره كرده و مينويسد :
عمر با ام كلثوم ازدواج كرد ؛ در حالي كه هنوز ام كلثوم به سن بلوغ نرسيده بود .( طبقات الكبري، ابن سعد، ج8، ص462_463.)
و در روايت ديگري مينويسد :
زماني كه عمر ، ام كلثوم را از علي (عليه السلام) خواستگاري كرد ، علي (عليه السلام) فرمود : اي امير مؤمنان ، او كودكي بيش نيست .( الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 464 .)
از طرف ديگر عمر بن الخطاب وقتي در سال 23 هـ كشته شد ، شصت و
سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ يعني بين ام كلثوم و
عمر بيش از 50 سال فاصله سني وجود داشته است .
سؤال ما از اهل سنت اين است كه چه تناسبي بين ام كلثوم هفت
ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ؟ ام كلثوم چه گناهي
كرده است كه مجبور است با يك پيرمرد شصت ساله ازدواج كند ؟
وقتي كه ابوبكر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله عليها
خواستگاري كردند ، پيامبر عدم تناسب سني را دليل بر رد خواستگاري آنها
دانست ، آيا اين تناسب سني ، بعد از سالها بين كوچكترين فرزند حضرت زهرا و
شيخين به وجود آمده بود ؟
امير المؤمنين عليه السلام ، چون موافق با اين ازدواج نبود ،
عين همان سخن پيامبر را كه در هنگام خواستگاري از حضرت زهرا عليها السلام
در پاسخ آن دو فرموه بود ، بيان كرده و ميگويد :
ام كلثوم هنوز خردسال است .
جالب اين است كه عمر بن خطاب خودش با ازدواج پيرمردان با دختران جوان مخالف بوده است . ابن عساكر در تاريخ المدينة مينويسد :
زني جواني را كه با پيرمردي ازدواج كرده بود و سپس شوهرش را
كشته بود ، نزد عمر آوردند ، عمر گفت: اي مردم از خدا بترسيد ، هر مردي
بايد بازني همسان خودش (هم كفو خودش ) ازدواج كند و هر زني نيز بايد با
مردي ازدواج كند كه همسان او هست .( تاريخ المدينة ، ج2، ص 769 ، كنز العمال ، ج15، ص 716، ح 42857)
آيا اين عمل مصداق اين آيه نميشود :
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون البقرة /44 .
آيا مردم را به نيكى دعوت مىكنيد ؛ اما خودتان را فراموش
مىنماييد ؛ با اين كه شما كتاب (آسمانى) را مىخوانيد ! آيا نمىانديشيد ؟
!
همچنين دارقطني در سننش ، متقي هندي در كنز العمال از قول عمر نوشتهاند :
از ابراهيم بن محمد بن طلحه نقل شده است كه عمر ميگفت : من
از ازدواج كساني كه داراي شرافت خانوادگي هستند منع ميكنم ؛ مگر با همتاي
او باشد .( سنن الدارقطني ، الدارقطني ، ج 3 ، ص 206 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 16 ، ص 534 .)
ما از جناب سرخسي ميپرسيم ، چه سنخيت و چه شباهتي بين عمر 57 ساله و ام كلثوم 7 ساله وجود داشته است ؟
آيا ميتوان خانواده و نسب عمر را با نسب ام كلثوم مقايسه كرد
؟ آيا صحّاك ، با حضرت زهرا كه سيده زنان اهل بهشت است ، ميتواند يكسان
باشد ؟ آيا خطاب را ميتوان با رسول اكرم و امير المؤمنين عليهما السلام
برابر دانست ؟ ما نميخواهيم در اين مقاله به بررسي نسب عمر بپردازيم .
محور ششم : خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر :
يكي از خصلتهاي معروف عمر بن الخطاب كه تمامي مسلمين بر آن
اتفاق و اجماع دارند ، اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با
خانوادهاش است . موارد بسياري در باره ترش رويي و اخلاق ناسازگار عمر با
مردم نقل شده است كه ما فقط به چند مورد اشاره خواهيم كرد .
ابن تيميه حراني مينويسد :
صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت كردند و
گفتند : چرا يك فرد خشن و غير صالح را بر خلافت گزيده اى و بر مردم تحميل
كردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقيق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .
و نيز شاه ولي الله دهلوي ناصبي در مقصد أول از فصل چهارم كتاب ازالة الخفاء مينويسد :
تمامي اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرين و انصار به انتخاب عمر
اعتراض كردند و عمده دليل آنها نيز خشونت ذاتي و اخلاق تند عمر بوده است .
روايت در اين باب آنقدر زياد است كه از حد تواتر نيز گذشته است . ما اين
دو روايت از زبان ابن تيميه و شاه ولي الله نقل كرديم به اين خاطر بود كه
اهل سنت و به خصوص وهابيت ، سخن آن دو را از سخن پيامبر نيز بالاتر
ميدانند و لذا نميتوانند از اين بابت ايرادي بگيرند .
حتي در زمان خلافت عمر ، بسياري از صحابه ميآمدند و به از
بابت اخلاق تند و آزار و اذيتي كه نسبت به مردم روا ميداشت اعتراض
ميكردند . مسلم نيشابوري در صحيحش مينويسد كه أبي بن كعب خطاب به عمر گفت
:
اي پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .( صحيح مسلم ، ج 6 ، ص179، كتاب الآداب، باب الاستيذان .)
اين نشان ميدهد كه صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد
اخلاقيهاي او در امان نبودند و اين نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده
بوده كه كساني همچون أبي بن كعب ميآيند و به عمر اين مسأله را متذكر
ميشوند .
از اينها كه بگذريم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش
است كه همين اخلاق ، او را در بسياري از خواستگاريها با شكست مواجه كرده
است . ما به چند نمونه اشاره ميكنيم .
طبري و ابن أثير ، دو تاريخ نويس معروف اهل سنت مينويسند :
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام كلثوم دختر ابوبكر رفت ،
عايشه اين پيشنهاد را با خواهرش مطرح كرد . در پاسخ گفت : مرا با او كارى
نيست . عايشه گفت : آيا اميرالمؤمنين را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ،
او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است . (الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 .)
عايشه كسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را براي او بازگو
كرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى كنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت :
اى امير مؤمنان خبرى شنيده ام كه خدا كند درست نباشد ، عمر گفت : چيست ؟
گفت : ام كلثوم دختر ابوبكر را خواستگاري كردهاي ؟ گفت : بله ، مرا براى
او نمىپسندى يا او را براى من نمىپسندى ؟ گفت : هيچكدام ، ولى او نوسال
است و در سايه ام المؤمنين عايشه با ملايمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخويى و
ما از تو مى ترسيم و نمى توانيم هيچيك از عادات تو را بگردانيم ... و من
بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام كلثوم دختر على بن ابيطالب را...»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است كه حتي دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .
و جالب اين است كه عمر سخن عمروعاص را ميپذيرد تا مبادا با
اخلاق بد خود روح ابوبكر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت ميدهد كه به
پيشنهاد عمروعاص ناصبي به خواستگاري دختر رسول خدا برود . آيا رعايت حق
ابوبكر لازم ؛ اما رعايت حق رسول خدا لازم نيست ؟
اين نشان ميدهد كه هدف عمروعاص نيز از اين پشنهاد اذيت و
آزار ذريه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمي كه از اخلاق عمر داشت ،
نبايد اين پشنهاد را ميكرد .
عمرو عاص تندخويى و درشتى را بر دختر ابوبكر و آزار و اذيت او
را روا نمى داند ، امّا تندخويى و اذيت و آزار را بر ذريه رسول الله ( صلى
الله عليه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نيز اين پشنهاد را ميپذيرد !
همچنين مقريزي از علماي اهل سنت داستان خواستگاري از دختر
ابوبكر را اينگونه نقل ميكند كه بعد از خواستگاري ، مغيرة بن شعبه به
ديدار عايشه رفت ، او را غمگين و ناراحت ديد ، از او علت ناراحتي او را
پرسيد ، عايشه گفت : عمر از ام كلثوم خواستگاري كرده ، او دختر خردسالي است
و من اميد زندگي بهتر از زندگي با عمر براي او دارم . مغيره از خانه عايشه
بيرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
تو اي امير المؤمنين ، مردي سختگير و بد اخلاق نسبت به
خانوادهات هستي و ام كثوم دختر خردسالي است ، ميترسم به زور چيزي از او
بخواهي و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني و او داد و فرياد و تو را
ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود ...( إمتاع الاسماع، المقريزي، جلد: 6، ص207.)
عمر با شنيدن سخنان مغيره ، سخن او را تأييد و دست از خواستگاري برداشت .
اين نشان مي دهد كه حتي كساني همچون عمروعاص و مغيرة بن شعبه
كه از مشاورين و معاونين نزديك عمر به حساب ميآمدند ، از اخلاق بد و
ناسازگار او با خانواده و اطرافيانش آگاه بودهاند و عمروعاص با هدف آزار و
اذيت خاندان رسول خدا و دشمني ديرينهاي كه با آن حضرت داشتند ، اين
پشنهاد را مطرح كرده است .
ابن عبد البر نيز مينويسد :
عمر ، ام كلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگاري كرد ،
عايشه او را اميدوار كرد و به ام كلثوم گفت ، رأي تو در اين باره چيست ؟ ام
كلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در ميآوري ؛ در حالي كه ميداني كه
او در زندگي چه قدر سختگير و خشن است ؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي ،
من به سوي قبر رسول خدا مي روم و در نزد آن حضرت فرياد خواهم زد .( الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .)
همچنين طبري و ابن أثير مينويسند :
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى كرد آن دختر نمى
پذيرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خيرش به كسى نمى رسد ، عبوس مى آيد و
عبوس مى رود .( تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 270 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 55 .)
با اين وضعيت اخلاقي عمر ، چگونه ممكن است امير
المؤمنين عليه السلام دخترش را به چنين فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن
دادن به اين ازدواج اسباب آزار و اذيت روح نبي مكرم اسلام و حضرت زهرا سلام
الله عليها را فراهم كند ؟
دلیل هفتم : امام علي عليه السلام عمر را دروغگو ، خيانت كار و ...ميداند :
مسلم نيشابوري به نقل از عمر بن الخطاب مينويسند كه وي خطاب به امام علي عليه السلام و عمويش عباس گفت :
ابوبكر از دنيا رفت و من بعد از او خليفه پيامبر و ابوبكر شدم
و شما ( علي عليه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه كار ، فريبكار و
خيانتكار ميدانستيد .( صحيح مسلم ، ج5 ، ص152 ، كتاب الحدود ، باب حكم الفئ .)
اين اعتقاد واقعي امير المؤمنين عليه السلام نسبت به خليفه
اول و دوم بوده است ؛ آيا امكان دارد كه شخص عاقل دختر نازنينش را به چنين
فردي بدهد ؟ چه رسد به امير المؤمنين عليه السلام .
دلیل هشتم : ازدواج با تهديد و زورگويي
در كتابهاي شيعه نيز رواياتي در اين باب وجود دارد ؛ اما با
بررسي تك تك آنها متوجه خواهيم شد كه اين روايات نه تنها روابط حسنه ميان
حضرت امير عليه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمي كند ؛ بلكه نشانگر روابط
زورمدارانه و رسيدن به اهداف از راه توسل به زور مي باشد
مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي اين روايات را نقل ميكند :
هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام نقل ميكند كه آن حضرت
فرمود : زماني كه عمر بن الخطاب از ام كلثوم خواستگاري كرد ، امير
المؤمنين به او فرمود : ام كلثوم خردسال است . امام صادق ميفرمايد : عمر
با عباس ملاقات كرد و به او گفت : من چگونه ام ، آيا مشكلي دارم ؟ عباس گفت
: تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زادهات دخترش را خواستگاري كردم
، دست رد بر سينهام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم كرد ، هيچ
كرامتي را براي شما نميگذارم ؛ مگر اين كه آن را از بين ببرم ، دو شاهد بر
ميانگيزم كه او سرقت كرده و دستش را قطع خواهم كرد . عباس به نزد امير
المؤمنين عليه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست
كرد كه تصميم در اين باره را بر عهده او نهد ، حضرت امير نيز مسأله ازدواج
را به عهده عباس گذاشت .
از امام صادق عليه السلام در باره ازدواج ام كلثوم سؤال كردند ، حضرت فرمود : او ناموسي است كه از ما غصب كردهاند .( الكافي ، 5 ، 346 .)
عبد الله بن سنان و معاوية بن عمار مي گويند : از امام صادق
عليه السلام در باره زني كه شوهرش مرد سؤال كردم كه در كجا عده نگهدارد ؟
حضرت فرمود : هر جا كه بخواهد ميتواند عدهاش را نگه دارد . سپس فرمود :
هنگامي كه عمر مُرد ، علي عليه السلام به نزد ام كلثوم آمد و دست او را
گرفت و به خانه خويش برد .( الكافي ، ج6 ، ص115)
سليمان بن خالد ميگويد : از امام صادق عليه السلام در باره
زني كه شوهرش مرده سؤال كردم كه آيا در خانه شوهرش عده نگه دارد يا هر جا
كه دلش خواست ؟ امام عليه السلام فرمود : هر جا كه دلش ميخواهد ، سپس
فرمود : وقتي عمر از دنيا رفت ، امام علي عليه السلام دست ام كلثوم را گرفت
و به خانهاش آورد .( الكافي ، ج6 ، ص115)
اهل سنت هرگز به اين روايات استدلال نخواهند كرد ؛ زيرا با
كنارهم قرار دادن اين روايات ، حتي بر فرض وقوع اين ازدواج ، هيچ خدمتي به
حسن روابط بين امام علي عليه السلام و عمر بن الخطاب نميكند ؛ بلكه سوء
روابط را ثابت ميكند ؛ زيرا حد اكثر چيزي كه اين روايات ثابت ميكنند ،
ازدواج با تهديد و ارعاب ؛ آنهم با دختر خردسالي بوده است كه نه خودش به
اين ازدواج راضي بوده و نه پدرش .
آيا چنين ازدواجي ميتواند براي عمر بن خطاب فضيلت محسوب شود و
آيا ميتواند دلالت بر صميميت و دوستي ميان خليفه دوم و امير المؤمنين
داشته باشد ؟
از برخي از روايات اهل سنت نيز استفاده ميشود كه اين ازدواج
بعد از تهديدها و زورگوييهاي عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسي در
اين ازدواج داشته است .
طبراني و هيثمي مينويسند : بعد از آن كه امام علي عليه
السلام با عقيل ، عباس و امام حسن مشورت كرد ، عقيل مخالفت و به امام علي
عليه السلام اعتراض كرد و گفت اگر اين كار را انجام دهي ، چنين و چنان
ميشود . امام علي عليه السلام به عباس فرمود :
به خدا سوگند ! سخن او از روي خيرخواهي نبود ؛ بلكه تازيانه عمر او را به آنچه ميبيني واداشته است . (معجم الكبير ، ج3 ، ص45 و مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 .)
و ابن سعد مينويسد كه وقتي امام علي عليه السلام خردسال بودن او را دليل بر رد خواستگاري عمر يادآوري كرد ، عمر گفت :
به خدا سوگند ! عذر تو اين نيست ؛ ولي ميدانم كه هدف تو چيست !(الطبقات الكبرى 8: 464.)
و نيز هيثمي و طبراني نوشتهاند كه وقتي عمر از مخالفت عقيل با خبر شد ، گفت :
واي بر عقيل ، او سفيه و احمق شده است(مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 و معجم الكبير للطبرانى ، ج 3 ، ص45. )
اگر واقعاً قصد امير المؤمنين منع عمر بود و به اين ازدواج
راضي نبود ، چرا عمر اين همه اصرار و تهديد ميكند ؟ آيا يك حاكم مسلمان حق
دارد براي به دست آوردن دختر مسلمان ؛ آنهم دختري كه هنوز به سن بلوغ
شرعي نرسيده است ، دست به چنين تهديدهايي بزند ؟
البته در تاريخ نمونههاي زيادي وجود دارد كه زورمداران و
سردمداران با تأسي از عمر ، وقتي ميخواستند خانواده و بستگان رسول خدا را
آزار و اذيت كنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نوادههاي پيامبر را مطرح
ميكردند و اگر آنها موافق نبودند ، با زور و تهديد اين كار را عملي
ميكردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن
يوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابيطالب » است كه به منظور توهين
به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى كرد .
ابن جوزي مينويسد :
حجاج بن يوسف كه دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود
درآورد ، چون بر او وارد شد ديد اشك بر گونه هايش جارى است . گفت : پدر و
مادرم فدايت چرا گريانى ؟ گفت : از شرافتى كه خوار و حقير شد و از پستى كه
بزرگى يافت .( اخبار النساء ، ابن جوزى ، ص65 .)
آيا پس از آن همه ظلم و جنايتي كه حجاج بن يوسف در باره
خاندان پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى
توان به استناد اين ازدواج تجاهل كرد كه روابط حجاج بن يوسف با اهل بيت
پيامبر ( صلى الله عليه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتكب هيچ ظلم و
جنايتى نسبت به آن ها نشده است ؟!
دلیل نهم : بررسي روايات اهل تسنن :
روايات زيادي از طريق اهل سنت در باره اين ازدواج وارد شده
است كه تمامي اين روايات از نظر سندي مشكل دارند و نيز آن قدر با هم تعارض
دارند كه هرگز قابل جمع نيستند . که برای مطالعه بیشتر اینجا را کلیلک نمایید.بلند بگو لا اله الا الله 46 محمد 20+26علی = 46 بازم بلند
یگو اشهد ان علی ن ولی الله هم اول کار بگی بهتره ارزشت پیش مولاء صد چندان
میره بالا در عالم اولین کسی که در اسلام حق را ناحق نمود ابوبکر بود
ابجدش 27 حق را ناحق کردبه ابجد حق 12+ناحق 15= 27 ابومکر 27 سوره مورچه
27بنامش آمده مثل مورچه مال جمع میکرده به زور فدک را از دختر پیامبر گرفت
مثل مورچه دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت مردم او را به عنوان رئیس جمهور
برگزیدند ولی عمر بدون نظر مردم انتخاب شد چون ابابکر گفته بود دوسال نشده
از دنیا رفت ولی در غدیر خم که پیغمبر علی را بعنوان رهبر مذهبی از جانب
خدا انتخاب کرد نپذیرفتند و بیعت شکستند 27با سلام به تمامی برادران وهابی
بخدا اگر این حساب کتاب برای شیعه بود من سنی میشدم تو را بخدا کمی فکر
کنید به ابجد ظالم ۹۷۱+۲۳۱ ابوبکر = ابجد عمر عثمام و ابوبکر ۱۲۰۲ ابجد آیه
۲۲سوره سجده ان من المجرمین منتقمون ۱۲۰۲ هم میباشد ابجد سه خلیفه 1202 و
ظالم ۹۷۱- مقصر ۴۳۰= ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر در می آید یعنی عمر ۳۱۰+۲۳۱
ابوبکر = ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر= ۵۴۱ + ۴۳۰ مقصر =۹۷۱ ظالم به دست می آید
۵۴۱- ۳۱۰ عمر = ۲۳۱ ابوبکر در می آید مقصر عمر ۷۴۰+۲۳۱ ابوبکر =۹۷۱ ظالم در
می آید ظالم ۹۷۱ - ۲۳۱ ابوبکر = احمق خائن= مقصر عمر ۷۴۰ در میآید خائنین
به ابجد صغیر ۳۲+دوزخی ۶۲۹ به ابجد کبیر جمل دوزخی ۶۲۹دوزخی + ۳۲ =661
عثمان ابجد صغیر دوزخی ۶۲۹ کبیر دوزخی + ۳۲ صغیر دوزخی =۶۶۱ عثمان کسی که
تمام کتب قرآن و احادیث ناب را به آتش کشید در هر برهه خداوند امت را
امتحان نمود و شیطان هم دست به کار و میلیاردها نفر را دوزخی نمود ابجد
ظالم ۹۷۱- عثمان ۶۶۱= ۳۱۰ عمربه دست میآید ۱۲۰۲-۶۶۱ عثمان = ۵۴۱ ابجد
ابوبکر و عمر سک زرد برادر شغال است اشهد ان محمد رسوالله ابجدش 68 دو کلمه
حرف حساب ۶۸ابجد امام حسین است که در کربلاء بلند در مقابل دشمن اشهد ان
محمدن رسوالله دو کلمه حرف حساب ۶۸ کلمه ظالم مثل یک آئینه میباشد که سر
یک الاغ بزاری روبروش از هر طرف نگاه کنی باز الاغ میبینی مقصر ظالم ابوبکر
و عمر و عثمان میباشند ظالم به ابجد ۹۷۱ – نفاق ۲۳۱ ابومکر ۲۳۱ = ۷۴۰ خائن
احمق = مقصر عمر ۷۴۰ به ابجد کبیر میشه ۷۴۰ مقصر عمر ۷۴۰- ۳۱۰= ۴۳۰ مقصر
عا لم ابوبکر و عمر و عثمان است جمع ابجد ابوبکر و عمر ۵۴۱ به دست میآید
۵۴۱- عمر کنی ۳۱۰= ۲۳۱ ابوبکر رکب وبا میباشد چرا کلمه ظالم به ابجد
۹۷۱-۶۶۱ عثمان کنی = ۳۱۰ عمر میشود ظالم ۹۷۱- عمر ۳۱۰= ۶۶۱ عثمان میشود
ظالم ۹۷۱- مقصر ۴۳۰= ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر در می آید یعنی عمر ۳۱۰+۲۳۱
ابوبکر = ۵۴۱ ابجد عمر و ابوبکر= ۵۴۱ + ۴۳۰ مقصر =۹۷۱ ظالم به دست می آید
۵۴۱- ۳۱۰ عمر = ۲۳۱ ابوبکر در می آید تو را خدا آخه چه ربطی داره به شقیقه
هر طور کلمه ظالم را در اسم این سه به ابجد احمق خائن) مقصر عمر = ۷۴۰+۲۳۱
ابوبکر =۹۷۱ ظالم در می آید ۹۷۱- ۲۳۱ ابوبکر = احمق خائن مقصر عمر در میآید
۷۴۰ در میآید خائنین به ابجد صغیر ۳۲+دوزخی ۶۲۹ به ابجد کبیر جمل دوزخی
۶۲۹دوزخی +۳۲ ابجد صغیر دوزخی =۶۶۱ عثمان کسی که ابجد ظالم ۹۷۱- عثمان ۶۶۱=
۳۱۰ عمربه دست میآی د و بر عکس مثل نام عمر رمع ۳۱۰ رمع یعنی خیلی خیلی
گوسفند تشریف داشتند ابجد مقصر ۴۳۰+ ابوبکر ۲۳۱=۶۶۱ عثمان در میآید مقصر
۴۳۰+ ۳۱۰ عمر =۷۴۰خائن= مقصر عمر ابجد سه بی پدر این ابوبکرو عمرهر سه
بودند بی پدرمخصوصا”این عثمان خر ابجد سه خلیفه ۱۲۰۲ – منهای ظالم ۹۷۱=۲۳۱
ابوبکر رکب وبا میشود ۲۳۱ عصیان ۲۳۱ + عمر ۳۱۰+ ابوبکر ۲۳۱=۵۴۱ ابجد ابوبکر
و عمر ۵۴۱ یعنی رابطه ظالم در مقصر430 -۹۷۱ ظالم ۹۷۱ منهای مقصر ۴۳۰=۵۴۱
ابجد ابوبکر و عمر ۵۴۱ جالبتر ابجدآیه ۲۲ عمر هم ۲۲ شیطان هم ۲۲ سوره سجده
چه کسانی سجده برای خدا نکردند ان من المجرمین منتقمون ما مجرمان را سخت
کیفر میدهیم ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد۱۲۰۲در اعداد یک خداست و این
دو سگ زرد برادر شغال است نمره شان هم صفر میباشدبه ابجد کبیرشان هیچ
سورهای نیامده خدا اصلا به آدم حسابشان نکرده در ابجدب صغیر ابوبکر هم سوره
مورچه آمده خیلی سگ صفت بوده اند سگ درندت ۱۲۰۲ تف به روی هر کسی نادان
بوود هم طرفدار ابوبکرو عمر عثمان بوود هر سه بودند حقه باز مست بودند
دائما” هم در نماز به ابجد عمر ۲۲ شیطان ۲۲ هذیان ۲۲لواط۲۲ ملحد ۲۲ اهرمن
۲۲ شمری ۲۲هذیان ۲۲ اهرمن ۲۲ تمساحه ۲۲ شامپانزه ۲۲ و هر چی اسم حیوان و
سوره حیوان عنکبوت ابجد نام ابوبکر رکب وبا میباشد ۲۷ تمین سوره قرآن سوره
عنکبوت میباشد مارو عقربو عنکبوت سیاه کی بوود جانشین رسول خدا ابوبکر رکب
وبا دوسال بیشتر خلافت نکرد از دنیا رفت عایشه نازا شش ماه بیشتر همسر
پیامبرنبود و جنگ ۷۳ فرقه گمراه را براه انداخت به ابجد جمل ۷۳ فرقه که
پیامبر فرمود بعد از من امتم به ۷۳ فرقه از هم میپاشد فقط یک فرقه اهل نجات
است فرقه به ابجد ۳۸۵ شیعه هم ۳۸۵ مولود کعبه به ابجد ۱۸۳-علی ۱۱۰= ۷۳
فرقه که علی را تنها گذاشتند لعنت خدا بر دشمنان کوته فکر و نادان که
جانشین واقعی پیامبر را رها و تنها بفکر حکومت دوساله گوساله سامری ساختند
تا امر امامت فراموش شود و علی تنها بماند حق به حق دار رسید خلیفه اول آدم
ابوالبشر است خلیفه دوم داود نبی ست خلیفه سوم هارون برادر موسی خلیفه
چهارم علی بر محمد مصطفا جانشین مصطفا این مرتضاست زینت کعبه به دوش خاتم
است بت شکن والله علی اعلم است بت شکن در کعبه بتها را شکست آن سه تن دائم
بودند مست مست هم به والله بت پرست خطی که کره زمین را به دوقسمت مساوی جدا
میکند و عددی که حق و باطل را مشخص میکند 1202 میباشد هزار نام خدا در
دعای چوشن کبیر 1000 نام خدا +202 محمد و علی = 1202 و ابجد آیه 22 سوره
سجده ان منالمجرمین منتقمون 1202 ابجد ابوبکر و عمر و عثمان هم 1202 شما
اگر شیعه هستی طرفدار حق و اگر طرفدار سه خلیفه هستی طرفدار شیطان میباشی
به ابجد شیطان 22 عمر 22 ابابکر 22 دروغ 22 مقصر 22 هذیان 22 قرطاس22 تمام
حرفهای بد کید 22 تنفر22 تکبر 22 ووو بزودی مرگ ملک عبدالله و رئیس جمهور
آمریکا اعلام خواهد شد به ابجد براحتی مثل آئینه مرگ افراد که بستگی به
آخرین کلام که از دهانشان خارج میشود در ابجد نامشان مرگ آنان توسط جناب
حضرت ملک الموت ایجاد خواهد شد و روشن شدن آخرین کلام با ابجد 1000 نام خدا
مشخص میشود آخرین کلام و مرگ هر شخص را به همراه دارد میباشد زیان سرخ سر
سبز را می دهد بر باد بی اذنه علی قدم مزن بر محراب هم زاده
محرابو شهید محراب علیست سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی
در سایه پیغمبر است وهابی ها اینطوری ادعا میکنید بر حق نیستید دو کلام
حرف حق به ابجداسلام12 حق 12 ساعت 12 بماه 12 امام شیعه است رئیس
26شیعها26 علی 26 ودو کلام حرف ناحقی49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49
مسئله اصلیا 49 ظالم 971 -مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 و 541
+مقصر 430= 971 ظالم به دست میآید من از خار سره دیوار دانستم که ناحقی
ابوبکر و عمر و عثمان ابجدشان 1202 ابجد آیه 22 سره سجده ان من المجرمین
منتقمون 1202 ظالم 971+231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه 1202- 1000نام
خدا + 92 محمد = 110 جانشینه بر حق محمد علیست در تمام جنگها علی سران
کفر را به درک واصل نمود جای پیغمبر علی خفت در کعبه به دوشه پیغمبر علی
رفت و بتها را شکست علی در کعبه چون آمد بدنیا شکاف کعبه میگوید همین را
درب خیبر را علی از جا کند همسر کوثر قرآن علی شد پس ابوبکر و عمر دائم
جیم میشدند به ابحد 53 جیم 53-27 ابوبکر = فقط علی26 در صحنه نبرد
میجنگیدبه ابجد نبرد 256 به ابجد256 نور 265 نبرد256نور 256 نبرد 256 +110
علی = 365 روز سال علی 26+20محمد = 46 لا اله الا الله46 محمد 20+26
علی = 46حق حماسه های 46 محمدعلی 46عفیفی 46 الله نورو سماوات والارض 87+23
= 110 علی علی نایب پروردگارو زوج زهرای بتول رفته در کعبه به دوش مصطفا
این مرتضی بنما قبول در ز خیبر کند این26 شاه رسول 26 راه حق 26 مستقیم 26
غدیر 26 راه اسلام 26 علی 26 ان تنصرالله ینصر کم و یثبت 110 اقدامکم 26
علی 26 ابجد صف=غیر و کبیر علی 110و 26 = 2860 سال دوباره مولاء رجعت خواهد
نمود بی اذنه علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست سایه
پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است وهابی ها
اینطوری ادعا میکنید بر حق نیستید دو
کلام حرف حق به ابجداسلام12 حق 12 ساعت 12 بماه 12 امام شیعه است رئیس
26شیعها26 علی 26
ودو کلام حرف ناحقی49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 مسئله اصلیا 49 ظالم
971 -مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 و 541 +مقصر 430= 971 ظالم
به دست میآید من از خار سره دیوار دانستم که ناحقی ابوبکر و عمر و عثمان
ابجدشان 1202 ابجد آیه 22 سره سجده ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم
971+231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه 1202- 1000نام خدا + 92 محمد = 110
جانشینه بر حق محمد علیست
کاری که فرشته ها هم نکردند
وَ
مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ
اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ و بعضی از مردم برای کسب خشنودی خدا جان خود
را می فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. (سوره بقره، آيه 207)خلاصه
ماجرا از این قرار است که: مشرکان مکه قرار گداشتند از هر قبیله ای یک نفر
را برای کشتن پیامبر انتخاب کنند و آن حضرت را دسته جمعی از بین ببرند تا
بنی هاشم به خونخواهی پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» قیام نکنند و با
این عمل از شر پیامبر راحت شوند. پیامبر «صلی الله علیه وآله وسلم» از نقشه
آنان با خبر شد و حضرت علی «علیه السلام» برای اینکه پیامبر به سلامت از
مکه خارج شود، آماده شد در بستر ایشان بخوابد.
همینکه
حضرت علی «علیه السلام» در آن شب خطرناک به جای پیامبر خوابیدند خداوند به
دو فرشته عزیز خود جبرائیل و میکائیل فرمود: من عمر یکی از شما را طولانی
تر قرار دادم، کدام یک حاضر هستید ایثار کنید و زندگی دیگری را برخود مقدم
دارید و فدای دیگری شوید؟ هیچکدام از آنها حاضر نشدند. خداوند فرمود: اینک
مشاهده کنید که چگونه علی ابن ابیطالت «علیه السلام» حاضر است جان خود را
فدای رسول خدا کند. این آیه نازل شد و خدا از حضرت علی «علیه السلام» به
خاطر این کار خطیر تقدیر نمود.
در تمام جنگها علی سران کفر را به
درک واصل نمود جای پیغمبر علی خفت در کعبه به دوشه پیغمبر علی رفت و بتها
را شکست علی در کعبه چون آمد بدنیا شکاف کعبه میگوید همین را درب خیبر را
علی از جا کند همسر کوثر قرآن علی شد پس ابوبکر و عمر دائم جیم میشدند به
ابحد 53 جیم 53-27 ابوبکر = فقط علی26 در صحنه نبرد میجنگیدبه ابجد
نبرد 256 به ابجد256 نور 265 نبرد256نور 256 نبرد 256 +110 علی = 365 روز
سال علی 26+20محمد = 46 لا اله الا الله46 محمد20+26 علی= 46 حرف حسابیا
46 لا اله الا الله ۴۶ کعبه دلها علی مرتضاست ثاقی کوثر
وصی مصطفاست گفت پیغمبر به کعبه این چنین نیست جز حیدر امیرالمومنین
امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست به ثنای اسم اعظم شده چون
علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم به هزار نام
خدا قسم 1000 به ابجد محمد مصطفا = محمد 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه
خلیفه کن 1202- منهای 1092= 110 مولا و مقتدای عالم علیست در عالم اولین
کسی
که در اسلام حق
را ناحق نمود ابوبکر بود ابجدش 27سوره مورچه حق را ناحق کردبه ابجد۱۲حق
+ناحق 15= 27 27ابومکرخرو گاوه27سوره مورچه ابوبکر خیلی کوچک بوده مورچه
نمل 27 ابوبکر 27 حسن خزّاز گفت: از امام رضا ( عليه السّلام )
شنيدم كه فرمود:
بعضى از كسانى كه ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند، ضررشان براى شيعيان ما از دجّال بيشتر است.
حسن گفت: عرض كردم اى پسر رسول خدا( صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ) به چه علّت؟
فرمود: به خاطر
دوستىیشان با دشمنان ما و دشمنىشان با دوستان ما. و هر گاه چنين شود،
حقّ و باطل به هم در آميزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته
نشود.رسول اکرم میفرماید گروهی از امت من همواره راه حق را آشکار میکنند تا
فرمان خدا ظهور فرا رسد و هم آنان زمینه سازان ظهور
میباشند امر خلافت و امامت دو
مقوله از هم جداست مثل رهبر دینی و ریاست جمهوری سی خر نشانه لعنتي به
ابجد قرآنی ظالم 971 منهای 430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 مقصر
430+ 541 عمرعرعرابوبکر =971 ظالم به دست میآید مقصر430 +231 ابوبکر =
661 عثمان در میآید = ابوبکر و عمر به ابجد 541- 231 ابوبکر = 310 عمردر
میآید و ابجد سه خليفه 1202 - 661 عثمان= 541 ابوبکر و عمردر میآید و
عثمان 661 + 310 عمر 971 ظالم بدست ميآيدابوبکر = 1202 ابجد ابوبکر عمر و
عثمان به ابجد کلمه ظالمه 976 – 310 عمر =666 علامت شيطان پرستان ظالم
971-310 عمر =661 عثمان – 231 ابوبکر =430 مقصر اصلي دين ابوبکر عمر و
عثمان ميباشند عثمان 661 -231 ابوبکر =430 مقصر به دست ميآيد عثمان
661-430= 231 ابوبکر به دست ميآيد مفسديه 199 به ابجد199 مفسديه + ابوبکر
231= 430 مقصر430 -971 ظالم =541 ابوبکر و عمر ظالم 971- 231 ابوبکر =مقصر
عمر 430 مقصر +عمر 310= 740- عمر 310= 430 مقصر ای آنکه زحق میطلبی راه
نجات بر محمد و علی و آل او صلوات آیه نصرو من الله و فتح قریب به ابجد 105
+5 تن =110حق با علیست دشمنان اسلام میخاستند جلوی امام حسین را بگیرند
نتوانستند حقش را خوردند دشمنان اسلام هم میخواهند جلوی مارا بگیرند ولی
نمیتوانند جلوی عقیده را نمیشود گرفت عقیده توسط خدا در نهاد انسانها به
ودیه گذاشته شده و عوض شدنی نیست ما در هر دو حالت پیروزیم شما که شيعه
هستي اگر براي اينجانب ثابت کردي که پنج تن و دوازده امام و چهارده معصوم
با 365 روز سال چه رابطه اي هست من شيعه خواهم شد رابطه سال 365 روز را با
12 امام شيعه و پنج تن آل عباء و چهارده معصوم بيان بفرمائيد خداوند سال را
365 روز قرار داد اين قرارداد با هوش ترين قرارداد بين خدا و پيامبران و
امامان ميباشد 365 = 5+6+3= 14 معصوم پنج تن ضربدر خودش =25)(12 امام
ضربدره خودش =144و (14 معصوم ضربدره خودش =196+144+25=365 يعني جمع اين سه
ضرب 25+ 144+196=365 روز سال در قرآن 365 بار کلمه يوم 365 روز سال 365 بار
در قرآن آمده و کلمه امام و اماما 12 بار و کلمه کساء بنام پنج تن 5 بار و
ساعت و ثانيه و روز و شب و دوازده ماه سال را به نام 12 امام شيعه
12ضربدره 5 تن =60 دقیقه و ثانیه هم شهادت به حقانت علی (ع) 12+ 5 تن =17
رکعت نماز روزانه در5 وقت بنام 5 تن آل عباء کعبه به ابجد 97+13 رجب =110
بنام شاه مردان علی علی در کعبه چون آمد بدنیا شکاف کعبه میگوید همین را چه
مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی لیه القدر به کعبه علی دوش نبی حمدو قلهو
آیه الکرسی به عرش کبریا مدح او گوی به دوش مصطفا 110 یکصدو دهمین سوره
قران بنام علی سوره نصر ولی هیچ سوره به نام این سه خلیفه نیامده چون
اسمشان هم نحص است ابوبکر = رکب وبا سوره مورچه 27عمر = رمع ابو حفص صفح
وبا ابو فاروق قوراف وبا مدفوع وزغ میکرو استفراغ ابو مکر صدیق قی دص وووو
عمر به مثل عر عر رمع در کج بدنیا آمده در گله عرعر رکب وبا کب را بردار = ر
و با و هنگام تولد عمر همه الاغها عرعر میکردند نامش را عمر گذاشتند اومار
مارو عقربو عنکبوت سیاه کی بود جانشینه رسول خدا گل نرکس گل محمدی مخصوصا
عدد دوازده سوره 12 یوسف زهراست بنام سرور و سالار شيعه قائم آل محمدی
ميباشد براي صلامتيش صلوات بر دشمنانه ابلهش لعنت باد گناهکارترين وبا عمر
رمع گوسفند عثم ان = نام ثع خون حيض عثمان عمرشان ابوبکر دو سال خلافت
نکرده از دنیا رفت 2+10 عمر =12 امام حق با 12 امام شيعه است جمع نام سه
خلیفه به ابجد هم میگوید حق با ائمه شیعه است 12ضربدره 5 تن =60 دقیقه و
ثانیه هم به حقانیت علی اعتراف میکند 60 انگشت شصت شهادت میدهد ميگه بياخ
حق با سه تن نيست 12ضربدر 5=ّ يک دقيقه 60 انگشت شصت نشان قدرت علي ع قدرت
60 مرد جنگي همان قدرتي که دره خيبر را از جاء کند 60ضربدر72=4320تقسيم
بر12=360تقسيم بر 5=72شهيد کربلاء 360+5 تن =365 روز سال روزه 30روزه ضربدر
12امام= 360تقسيم بر5 تن=72 شهيد کربلاء360+5 تن = 365 روز سال در قرآن
کلمه یوم چون روز روشن 365 بار آمده در تمام کتب پیامبران گذشته به کلام حق
31 انتخاب با خداوندا 31 خدا باب مردم 31 با امامت نبوت 31 کلام حق 31
اشاره شده یعنی 14 معصوم +12 امام +5 تن آل عباء = 31 قرآن ناطق 31همه
ائمه شیعه قرآن ناطق بوده اند 114 علی شهادت در محراب نماز 19 رمضانضربدر
ولادت 6 سطح کعبه بنام الله محمد علی فاطمه حسن و حسین 19ضربدر 6=114 قرآن
ناطق علی مولاست به هزار نام خدا و به ابجد محمد مصطفا قسم منهای ابجد سه
خلیفه 1202-1092= 110 فقط جانشینه مصطفا این مرتضاست به ابجد قدیس 114 قطب
دین 31 قرآنه ناطق علی 31 مولاست114 و یاران بعشق صفا 31 به ابجد23
کلمه23 مهدی23ضمانته 23 قلبیا 23 ابجد صغیر 23 " الله 19هی العلیاء 59 ابجد
کبیر مهدی 59به ابجد 59ضربدر 23= 1357 انقلاب ایران با نظر حضرت بقیه الله
صورت گرفت به دستور الله 19الله 19 بیشترین آیات خدا مضرب 19 میباشد
یعنی 14 معصوم +5 آل عباء 14+5= 19 الله 19 و 19+12 امام= 31 قرآن ناطق 31
کلام حق 31 جان پیامبر 31یعنی 12 امام +14 معصوم +5 تن = 31 قرآن ناطق31
الله 19+12 امام = 31 قرآن ناطق 31 همه ائمه قرآن ناطق بودند کشته شد
زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست آتش به دره خانه
مولاء بهانه بود منظور خسم کشتن بانوی خانه بود در نشستی که با احباء بود
صحبت از ارزش تولی بود گفته شد ارزش ولای علی بی کموکاست جانه حضرت زهراء
بود با هر تپشی که در دله آگاه است یک نغمه لا اله الا الله است توحیدو
نبوتو امامت هر سه در گفتن یک علی ولی الله است 31 = کلام حق 31 قرآن ناطق
31 فرشته ها31 امامان 12+ 14 معصوم+5تن=31 +5تن = 46 لا اله الا الله
46 نصرومن الله 46 یعنی علی 26 + 20محمد = 46+ 46 = 92 محمد 92+13 رجب
تولد مولاء در کعبه 92+18 ذاحجه غدیر خم = بدستور خدا و محمد علی جانشینه
برحق رسول خدا شد و بیعت کنندگان بیعت شکستند49 بیعت شکنانی 49 به ابجد
49بفاسد ترینی 49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 بفاسد ترینی49 دشمنانه دین
خدای49خائن به اسلام خداوند 49 اهل وهابی برادران عزیز ما هستنداگر انشاء
الله به ما دست یاری بدهند شیطان را در عالم سرنگون خواهیم کرد من منتطر
نقطه نظرات شما عزیزان اهل سنت هستم قرآن میفرماید ان الانسان لفی خسرا 49
یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 بفاسد ترینی 49 -46= 3 انگل ابوبکر عمر و
عثمان در کتب شما در باره مهدی چند صد حدیث ناب هست الحمدو الله پس حق را
بپذیرید حضرت مهدی 59 صاحب کعبه جانشینه علی اشهد ان لا اله الا الله 59
خانواده کثاء محمد 20+26 علی = 46 لا اله الا الله 46بسم الله نوره46نماز
ستون دینست 46 نماز 98 +12 امام = 110 امام حق فقط شهید محراب فقط علیست
الحمدلله رب العالمین 90+20محمد = 110 علی امامت از اصول است 46 آیه
موباهلها46 قرآنه ناطقی 46 نصروامن الله46 لا اله الا الله46+31 جمع ائمه
= 77آیه 77 علامت آزادی پیامبر و علی این دو یار 46خداوندی=به ابجد ان
تنصرالله ینصرکم و یثبت 110 اقدامکم 26 عم حق 26 سرداره 26 طوفان 26
ابجد عالمی دارد امامت با علی 92+18 ذلحجه = 110 علی آیاتی 26 فقط علی
مولاست به ابجد میخواهیم بدانیم ظالم عالم= کیست = ظالم عالما= 1648
منهای -1602 مظلوم عالم =46محمد و علی =46 = 46 لا اله الا الله 46 علی
26+20محمد = 46+46=92 نور واحد علی و محمد =محمد 92+1000 نام خدا =1092
منهای 1202 ابجد سه خلیفه = 110 مولای جهان فقط و فقط علیست در تمام جنگها
قهرامنه اصلی علی بود بقهرمان 26 خیبر ها 26 علی 26 میگویند خیلی 26 مردی
26 علی علی به گفته ابوبکرو عمر ما تخمشیم ابوبکر و عمر در جنگها جیم
میشدند به ابجد جیم 53 - 27 ابوبکر = 26 علی فقط میجنگید و از پسامبر
محافظت مینمود طرفداری کور کورانه از سه خلیفه نامردی تمام است شما که 20
سال است مسلمانی17گمراهت 22 27+22=49 به ابجد 49بفاسد ترینی 49 یعنی
ابوبکر 27+22 عمر = 49 بفاسد ترینی49 دشمنانه دین خدای49خائن به اسلام
خداوند 49 اهل وهابی برادران عزیز ما هستنداگر انشاء الله به ما دست یاری
بدهند شیطان را در عالم سرنگون خواهیم کرد من منتطر نقطه نظرات شما عزیزان
اهل سنت هستم قرآن میفرماید ان الانسان لفی خسرا 49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر
= 49 بفاسد ترینی 49 -46= 3 انگل ابوبکر عمر و عثمان بیعت کنندگان بیعت شکستند49 بیعت
شکنانی 49 به ابجد 49بفاسد ترینی 49 یعنی ابوبکر 27+22 عمر = 49 بفاسد
ترینی49 دشمنانه دین خدای49خائن به اسلام خداوند 49